۱۴۰۱ شهریور ۱۹, شنبه

راز بقای بریتانیا و راز فنای ما / احمدرضا بهارلو



اگر سریال بسیار آموزنده و کم نظیر The Crown را دیده باشید، حیرت زده میشوید از رفتار آگاهانه وینستون چرچیل نخست وزیر بریتانیا با ملکه جوان و بی تجربه و بی تمایل تازه تاج بر سرنهاده، که چگونه چرچیل در اوج محبوبیت و با اعتبار پیروزی درجنگ جهانی دوم بجای آنکه هوا برش دارد و از بی تجربگی ملکه برای بدست آوردن بیشتر قدرت استفاده کند، برعکس در تقویت او و آگاه سازی و مهمتر از همه در اتکا بنفس بخشیدن باو نقشی تعیین کننده و تاریخی ایفا میکند که حاصلش ۷۰ سال ثبات بریتانیا با پادشاهی الیزابت دوم است.
در همان ملاقات اول وقتی الیزابت جوان میپرسد چرا چرچیل همچنان در حضور او ایستاده، پاسخ چرچیل آنست که نشستن او ازین پس باید با اجازه و دستور ملکه باشد!
و در ایام بعد از آن کار چرچیل آموزش دادن و آگاه ساختن ملکه جوان از وظیفه بزرگی است که بعهده اش گذارده شده.
بدون جار و جنجال و در شیپور زدن.
چرا؟
چون وینستون چرچیل با تدبیر و وطن پرست، منافع و ثبات مملکت خود را از منفعت شخصی برتر میداند!
چون برای او حفظ و ثبات بریتانیا بالاتر از هر خواسته و هدف خودخواهانه ایست.
سال ۱۹۵۲ است.
حالا در همان دوران و همان سال برگردید به ایران و نخست وزیری آقای محمد مصدق نخست وزیر محبوب و برگزیده شاه! که بدون آنکه کاری در حد چرچیل برای ایران انجام داده باشد، تا آنجا که توانست در تضعیف موقعیت و از میان بردن اتکا بنفس شاه جوان، محمدرضاشاه کوشید.
او در این راه در واقع انتقام جوئی از پهلوی ها بخاطر دفع شر قجر های اجداد خود، در برابر توده ای ها یا حتی وزرای گستاخ خودش مانند فاطمی گذاشت تا هرچه میخواهد دل تنگشان در توهین و تخفیف محمدرضاشاه بکوشند.
هیچ نخست وزیری در تاریخ تا بدین حد در پائین آوردن شأن شاه و بدبین ساختن مردم باو و دربار او نکوشیده است. او در واقع تمام سعیش آن بود که محمدرضاشاه علم آموخته و وطن پرست را در افکار عمومی تا سطح احمدشاه فرومایه و بیسواد خودشان پائین بیاورد.
آقای مصدق بجای آنکه همچون چرچیل وطن را برتر از خود بداند، و به آخر و عاقبت مملکت خود فکرکند، نخوت و کینه را بجائی رساند که حتی بتقاضاهای مکرر محمدرضا شاه برای ملاقات با او در واقع با نقض قانون اساسی مملکت جواب منفی داد، با این بهانه که آقای شجاع الدوله مدعی بود یکبار که بدربار رفته جمعیتی را از دور دیده که احساس کرده گویا قصد جان ایشان را داشته اند!!
همچنان که با سرپیچی تاریخی از حکم عزل خود از طرف شاه بعد از انحلال خودسرانه مجلس و کتمان حکم عزل و بزندان انداختن قاصد، کمترین حرمتی برای قانون اساسی که اینهمه در انظار بخاطر آن شعار میداد قائل نشد.
برعکس با بوجود آوردن کربلای قلابی ۲۸ مرداد برای همیشه و حتی تا امروز شکافی میان شاه و طبقه روشنفکر ایران بوجود آورد تا سرانجام ازین تخم زهرآلودی که کاشت نهالی رشد کند با میوه تلخ انقلاب
که آخوند بیسواد و بی وطنی میوه آنرا بچیند و سیاهی پابرجائی بر ایران تا بامروز سایه افکن شود.
حکایت عبرت انگیزیست!
حکایت چرچیل و ملکه الیزابت و حکایت مصدق و شاه ما تقریبا همزمان است اما تفاوت نتیجه آن از آسمان است تا قعر سیاه چال.
و
چنین است که بریتانیا پابرجا ماند و ما پادرهوا.

مرسی آقای مصدق؟ 

۱۴۰۱ شهریور ۱۳, یکشنبه

تلاش دولت بایدن برای نجات رژیم متزلزل ایران / بابک امامیان

 

در حالی که رژیم ایران در متزلزل‌ترین وضعیت خود قرار دارد، دولت بایدن به‌دنبال نجات جمهوری اسلامی است. بایدن به تهران اجازه داد تا در طول ده سال آینده به هزار میلیارد دلار منابع مالی دسترسی داشته باشد.

در صورتی که آمریکا به توافق سال 2015 موسوم به «برجام» بازگردد، دولت بایدن از رژیم ایران در برابر هرگونه اقدام نظامی، از جمله از سوی اسرائیل محافظت خواهد کرد.

یکی از راهبردهای عجیب دولت بایدن در این زمینه نیز هنگامی بود که مذاکرات بین ایران و آمریکا در سال 2021، با کاهش برخی تحریم‌ها علیه تهران و حذف گزینه نظامی علیه این کشور آغاز شد.

دولت بایدن در مقابل این عقب‌نشینی‌ها چه امتیازی را به دست خواهد آورد؟

رژیم ایران با وجود این‌که تهدید بزرگی علیه امنیت جهانی است، اما یک قدرت بزرگ نیست. جمهوری اسلامی تنها یک رژیم تبهکار است.

دولت بایدن به اشتباه ایران را یک قدرت بزرگ، حتی قوی‌تر از روسیه می‌پندارد.

رژیم ایران خود با چهار تهدید بزرگ مواجه است. این چهار تهدید عبارت‌اند از: فروپاشی اقتصادی، ابرتورم، درگیری‌های داخلی بر سر منابع مالی و درگیری‌های داخلی برای تعیین رهبر آینده این کشور.

درگیری‌های داخلی برای کنترل منصب رهبری بزرگ‌ترین تهدید علیه بقای رژیم ایران است.

علی خامنه‌ای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی، بیشترین میزان قدرت را از آن خود کرده و در نهایت به قدرت مطلق این کشور تبدیل شده است.

«جمهوری اسلامی» به نهادی برای خدمت‌گذاری به رهبر این کشور تبدیل شده و بدین ترتیب، این منصب برای جایگزین‌های احتمالی خامنه‌ای، جذابیت بیشتری پیدا کرده است.

عده‌ای نیز اقداماتی را صورت می‌دهند تا مجتبی خامنه‌ای را در چارچوب ارث رسیده از پدر، به عنوان جایگزین علی خامنه‌ای تعیین کنند

حامیان و طرفداران مجتبی خامنه‌ای در ایران، هرگونه اقدام علیه رهبری او در آینده را، به‌عنوان بزرگترین تهدید علیه بقای جمهوری اسلامی می‌بینند

به بیان دیگر، انتخاب او به عنوان وارث خامنه‌ای برای منصب رهبری، از بقای پدر او به عنوان رهبر ایران نیز مهم‌تر است.

گروه‌های لابی‌گری ایران در غرب به‌دنبال این هستند تا حامیانی از کشورهای خارجی برای مجتبی خامنه‌ای پیدا کنند.

آن‌ها حساسیت چنین وضعیتی را با وضعیت آرشیدوک فرانتس فردیناند، وارث تاج و تخت پادشاهی اتریش در سال 1914 مقایسه می‌کنند. ترور فرانتس فردیناند به آغاز جنگ جهانی اول انجامید.

توافق هسته‌ای سال 2015 میان ایران و آمریکا، از ابتدا و از لحاظ نظارتی و اجرایی، توافق ضعیفی بود، اما ایران در مذاکرات سال 2021، خواسته‌های اضافه دیگری را مطرح کرده است.

تهران از واشینگتن می‌خواهد تا درباره پرونده آثار اورانیوم کشف‌شده در مراکز هسته‌ای اعلام‌نشده ایران، صرف‌نظر کند.

ایران همچنین خواستار لغو تحریم‌ها علیه شرکت‌های تجاری مرتبط با سپاه پاسداران است.

‌عدم ایجاد محدودیت بر درآمدهای ناشی از صادرات نفت و یا داریی‌های مسدودشده ایران و همچنین رفع تحریم‌ها علیه رهبران جمهوری اسلامی از دیگر درخواست‌های اضافه تهران در این مذاکرات بوده است.

بر همین مبنا، توافق جدید از توافق اولیه در سال 2015 ضعیف‌تر خواهد بود.

نقش ایران در جنگ اوکراین

کرملین تصور می‌کرد که جنگ اوکراین، برای روسیه آسان خواهد بود و کشورهای غربی نیز گمان می‌کردند که تحریم‌ها روسیه را نابود خواهد کرد، اما هر دو طرف اشتباه می‌کردند.

روسیه بهترین تجهیزات جنگی و سربازان خود را دور از جنگ اوکراین نگه‌داشته تا در صورت قصد ناتو برای حمله، از آن استفاده کند.

راهبرد مسکو این است که جنگ اوکراین را تا جایی که ممکن است، کم‌هزینه نگه‌دارد. از همین رو به‌دنبال خرید تجهیزات نظامی از ایران است.

خاطرات «عملیات بارباروسا» در ذهن اعضای مجلس قانون‌گذار روسیه، «دوما» هنوز زنده است.

نیروهای آلمان نازی در جریان جنگ جهانی دوم، عملیاتی را با نام «بارباروسا» برای اشغال روسیه انجام دادند.

قانون‌گذاران روسی نگران‌اند که سیاستمداران غربی ممکن است دست به اقدام مشابهی بزنند.

همان‌گونه که بوریس جانسون، نخست‌وزیر پیشین بریتانیا منصب خود را از دست داد، این واقعه می‌تواند در سایر کشورها نیز تکرار شده و در نتیجه بی‌ثباتی بیشتری در جهان حاکم شود.

۱۴۰۱ مرداد ۱۳, پنجشنبه

پیام شهبانو فرح پهلوی بمناسبت فرار رسیدن 14 امرداد ماه سالروز انقلاب مشروطیت

 


سالروز مشروطیت که نماد آغاز مردم سالاری در ایران است
را به هم میهنانم شادباش میگویم
۱۴ مرداد ماه در تاریخ ایران روزی است که ملت ایران توانست پس از سالها مبارزه، نظام پادشاھی پارلمانی را جایگزین استبداد و خود رأیی کند . قانون اساسی مشروطیت ایران با شناسایی حقوق ملت و جدایی قوای کشوری یکی از بزرگترین دست آوردهای سیاسی و اجتماعی ایران در درازای تاریخ شاهنشاهی است که در آن پیشکسوتان نهضت زن در ایران دوش به دوش مردان آزاده در آن سهیم بودند.




دیری نپایید که با همّت رضا شاه بزرگ، دوران بازسازی ایران برپایۀ تجدد خواھی و ناسیونالیسم کهن ایرانی آغاز شد و در دوران شاھنشاه فقید، ضمن تمرکز بر حفظ استقلال و یکپارچگی کشور، گامهای بلندی در کلیه شئون اجتماعی واقتصادی برداشته شد. در این عصر با از میان برداشتن نظام ارباب و رعیتی و پایان دادن به ستم دیرینه مردسالاری آرمان های نا شکفته جنبش مشروطیت بر آورده شد و تداوم و تکاملی که خواسته شاهنشاه فقید بود به ثمر رسید.
یاد آوری این سالروز خجسته با نوید آزادی توأم است.
به امید پیروزی نور بر تاریکی.

۱۴۰۱ مرداد ۱۰, دوشنبه

با سپاس از نویسنده کتاب ( تاریخ عرب )

 

ﺑﺮﯾﺪﻥ ﺳﺮ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ ﻭ ﺑﺮﺩﻥ ﺁﻥ ﻧﺰﺩ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺯﯾﺎﺩ !
۲ - ﺑﺮﯾﺪﻥ ﺳﺮ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺯﯾﺎﺩ ﻭ ﺑﺮﺩﻥ ﺁﻥ ﻧﺰﺩ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺛﻘﻔﯽ
۳ - ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺳﺮ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺛﻘﻔﯽ ﻭ ﺑﺮﺩﻥ ﺁﻥ ﻧﺰﺩ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺯﺑﯿﺮ
۴ - ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺳﺮ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺯﺑﯿﺮ ﻭ ﺑﺮﺩﻥ ﺁﻥ ﻧﺰﺩ ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﻠﮏ ﻣﺮﻭﺍن
و ﺗﻮﺿﯿﺢ اینکه :
ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ، ﻧﻪ ﺭﮊﯾﻢ ﺻﻬﯿﻮﻧﯿﺴﺘﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﻪ آﻣﺮﯾﮑﺎ ، نه القاعده ﻭ ﻧﻪ ﺩﺍﻋﺶ !
فقط "اسلام" بود و قلمرو "مسلمانان"
کلا این سر بریدن رسم بوده ، فرقی هم نمی کرده مظلوم باشی یا ظالم ، اگر شکست می خوردی سرت بالا نیزه بود !
داعش امروز هم برعکس نظر بعضی ها ، ریشه از فرهنگ آن زمان داره ، نه آمریکا و نه اسرائیل !
ممکنه آنها از حماقت اینها استفاده کنند ، ولی مشکل از فرهنگ بدوی آدمهای این مناطق است !
این داستان عاشورا از دو جهت برای من جالب است : اول اعراب صدر اسلام وقتی با نوه پیامبر و پسر عمو خودشان اینگونه رفتار میکردند ، ببینید با ایرانیان بیچاره مغلوب در جنگ چه کرده اند ؟!
اجداد بی گناه من و تو که به جرم مسلمان نبودن و یا نهایتا دفاع از وطن و ناموسشان ، بی رحمانه تر از کشتگان کربلا شهید شدند !
اگر اسرای کربلا پس از مدتی محترمانه آزاد شدند و به قوم و قبیله خود برگشتند ، زنان و دختران و طفلان بی گناه‌ سرزمینم مظلومانه تر از اسرای کربلا در بازارهای مکه و مدینه ، گمنام به قتل رسیدند یا فروخته شده و فریاد رس و تاریخ نگاری از آنان دفاع نکرد و حتی هموطنان و فرزندانشان هم آنها را از یاد برده و تاریخ عرب را جایگزین سند پر افتخار کشور خود کردند !
دوم اینکه کاش فقط یک روز در سال و فقط یک شمع بخاطر همه هموطنان دلیرمان که بخاطر دفاع از کیان ایرانی به شکلی وحشیانه توسط اعراب تکه تکه و شهید شدند ، مانند :
بابک خرم دین
مرداویچ
مازیار
افشین
طاهر
و . . .
روشن می کردیم !
فقط یک روز
و فقط یک شمع !
نه میلیونها پرس غذا !
نه یک دهه !
و نه هیئت و کتل و علامت !
نویسنده : فرهاد نصیرخانی

Farhad Nassirkhani



۱۴۰۱ تیر ۲۳, پنجشنبه

جایگاه زن در ایران باستان

 

توران شهرياری، چکامه سرای پرتوان ایرانی، حقوقدان و پنجمین وکیل زن در تاریخ ایران است. وی از پایه گذاران اتحادیه زنان حقوقدان ایرانی در سال 1342 خورشیدی است توران شهریاری همچنین از طرف جامعه جهانی زرتشتیان به عنوان یکی از 20 نفر زن زرتشتی که در 200 سال اخیرکه در زمینه های گوناگون در جامعه زرتشتی خوش درخشیده اند ، برگزیده شد
چکامه ای از این بانوی فرهیخته ایرانی
نگه کن به تاریخ پیشینیان * به آیینۀ روشنِ باستان
به بگذشته ها، رفته ها، دورها * به سرچشمۀ روشنِ نورها
زن و مرد، با هم برابر بُدند * زنان، کاردانانِ کشور بُدند
بسی، کار را زن گرفتی به دست * که در آن نبودیش، هرگز شکست
چو مردان به نیروی دانشوری * بگردید؛ شایسته سروری
گهی گشت الهام بخش هنر ** ز سرپنجه اش، شد هنر جلوه گر
گهی رزمجو، گه سیاستمدار ** گهی شد روان، از پی کشت و کار
گهی جای بگرفت بر پشت زین ** که برخاست، از مرد و زن آفرین
گهی کارگر شد، به میدان کار ** پذیرفت؛ گَه نقشِ آموزگار
ز دانایی و، مهر و، خودباوری ** بشد زن، سزاوار، بر مادری
چو « دغدویه »1 آن مادرِ پاکزاد ** که در پیشِ اهریمنان، ایستاد
« پوروچیستا »2، دخترِ زردهِشت ** زنی بود دانا و، نیکو سرشت
ز«رکسان»3 به یاد آر و، از «پانته آ»4
ز «موزا »5 و، « آرتا »6 و، از «ارشیا »7
گَهی «آرتمیس»8، و «کاساندان»9 شدند
گَهی، هم «پروشات»10 و، « ماندان »11 شدند
« آتوسا »12، که مامِ خشایار بود ** گرامی زنی، راد و بیدار بود
از ایران، بسی زن بپاخاسته ست ** که دیهیم ها را، بیاراسته ست
همان عهد، در گوشه ای از جهان ** چه بسیار دختر، یکان بر یکان
به دست پدر، زنده در گور شد ** بر او روز، چون شام، دیجور شد
ستم ها به زن رفت و، بیدادها ** که هرگز نخواهد شد از، یادها
ولیکن، در آن دور و، آن روزگار ** به ایران زمین بود: زن شهریار
که در رای و دانشوری، سر بُدست ** سزاوارِ دیهیم و، افسر بُدست
به شهنامه، بس بانویِ نامدار ** بُوَد نامشان؛ مایه افتخار
چنان خواهرانِ جمِ سرفراز ** یکی « شهرناز » و، یکی « ارنواز »13
« فرانک »14، زنی راد و، آزاده بود ** فریدونِ آزاده را، زاده بود
خردمند « سیندختِ » 15 فرخنده رای ** که بود آگه و، بِخرَد و، رهنمای
ز «رودابۀ»16 رادِ نیکو نهاد ** جهان پهلوانی؛ چو رستم، بزاد
چو یادآوری نام، « تهمینه »17 را ** ز شوق آکنی از نفس، سینه را
نبینی تو گُردی، چو « گردآفرید »18 ** دلیر و، خردمند و، با فرّ و شید
« فرنگیس »19، بانوی نام آوری ست ** سرافراز و، آزاده و، پاک زیست
پر آوازه « بانو گسشبِ »20 دلیر ** که بودست مردافکن و، شیر گیر
هم او، دختر رستمِ زال بود ** نکونام و، فرخنده احوال بود
« منیژه » 21، که بُد، بانویی نامور ** ز فرمانِ عشقش، نپیچید سر
« کتایون »22، که او، بانوی شاه بود ** خردمند و، دانا و، آگاه بود
« هما »23، شاه بانوی نیکو نهاد ** نمادی ست؛ از دانش و، دین و داد
به دوران ساسانیان، بارها ** سرافراشت زن، در گران کارها
ز « پورانِ »24 خسرو، نماییم یاد ** که دیهیم شاهی، به سر برنهاد
به جا مانده نامِ نکو یادگار ** ز « آزرمدُخت »25، آن زنِ شهریار
دگر « کُردیه »26، خواهری چاره گر ** که روشن روان بود و، نیکو گهر
چو برگشت بهرامِ چوبین ز شاه ** به او، روزِ سختی، نمایاند راه
خردمند؛ « شیرینِ »27 بیدار دل ** که ماه فلک شد، ز رویش خجل
نمادی ست؛ از بانویی دیده ور ** نکو چهر و، دانا و، نیکو گهر
در آن دورۀ شامخِ باستان ** گرانقدر بودند؛ یکسر زنان
در آیین زرتشت، هر مرد و زن ** بُوَد شانش از، دانشِ خویشتن
نه کمتر بُوَد؛ دختری از پسر ** گرامی تر آن؛ کو خردمند تر
( توران شهریاری)
______توضیح ______
1- دغدویه یا دوغدو : مادر مبارز زرتشت که با کرپن های زورگو به مبارزه
2- پوروچیستا : دختر کوچک زرتشت که بسیار خردمند و با هوش بود.
3- رکسانا یا روشنک : دختر داریوش سوم.
4- پانته آ: یکی از نان فداکار دوران کوروش و همسر یکی از فرماندهان سپاه کوروش.
5- موزا: یگی از زنان پرتوان دوران اشکانی و زن فرهاد چهارم و مادر فرهاد پنجم.
6- آرتادخت: وزیر خزانه داری زن در دوران اشکانیان.
7- ارشیا: از زنان نام دار دوران اشکانی.
8- آرتمیس: فرمانده یکی از ناوگان های پیروزمند سپاه خشایارشا در جنگ با یونانیان.
9- کاساندان: همسر پر توان کوروش بزرگ.
10- پروشات: یکی از زنان نامدار دوران هخامنشی.
11- ماندانا: دختر آژی دهاک آخرین پادشاه ماد که همسر کمبوجیه پدر کوروش شد.
12– آتوسا: دختر کوروش و همسر داریوش و مادر خشایارشا.
13- شهرناز و ارنواز: خواهران جمشید .
14- فرانک: همسر آبتین و مادر فریدون .
15– سیندخت: همسر مهراب کابلی و مادر رودابه و مادر بزرگ خردمند رستم.
16- رودابه: همسر زال و مادر رستم .
17 – تهمینه: دختر زیباروی پادشاه سمنگان و مادر سهراب.
18 – گرد آفرید: دختر زیباو دلاور و چابکسوار کژدهم که در مرز ایران و توران مرزبان بود.
19 – فرنگیس: دختر افراسیاب و همسر سیاوش و مادر کیخسرو .
20 - بانو گشسب: دختر دلیر رستم.
21- منیژه: دختر افراسیاب که بیژن دلباخته او بود .
22 – کتایون: همسر گشتاسب شاه و مادر اسفندیار و از نخستین زنانی که آیین زرتشت را پذیرفت.
23- هما: دختر اسفندیار و خواهر بهمن .
24– پوران یا پوراندخت: دختر پرتوان و خردمند خسرو پرویز .
25– آزرمدخت: دختر توانمند دیگر خسروپرویز.
26– کُردیه: خواهر بهرام چوبین .
27ـ شیرین: برادر زاده و جانشین مهین بانو فرمانروای ارمنستان و همسر وفادار خسروپرویز که که داستان دلدادگی خسرو پرویز و فرهاد به او مشهور است.


۱۴۰۱ تیر ۸, چهارشنبه

جبهه ملی خود متهم در جنایات جمهوری اسلامی است / ماهان ایرانی

درود خدمت جناب آقای موسویان و سایر همقطارانشان در جبهه ملی که هنوز تعدادشان برای مردم و فعالان سیاسی مشخص نیست. اما از تجمعات؛ اعتراضات و نظرسنجی ها و فضای مجازی می توان تعداد اعضای جبهه ملی را تخمین زد.
در نامه خود خطاب به شاهزاده رضاپهلوی؛ اکثریت مردم در سال‌۵۷ را انقلابیون ۵۷ تی خطاب کرده اید. که البته این موضوع عاری از حقیقت است. اکثریت مردم در سال ۵۷ به نوعی اکثریت خاموش بودند. اگر منظورتان روزهای پایانی سال ۵۷ و استقبال از خمینی در بهمن ۵۷ است که این موضوع در واپسین روزهای حکومت پهلوی و به سبب هیجانات کاذب شکل گرفته در آن روزها بوده است‌. حقیقت این است نسل انقلابیون ۵۷ تی جمعی جوانان هیجان زده بودند که در دام اطلاعات غلط امثال اعضای جبهه ملی گرفتار بودند. بر کسی پوشیده نیست که اخبار کذب از وقایع ۵۷ که در روزنامه های غربی به چاپ می رسید و توسط بی بی سی فارسی بازگو میشد بی تردید توسط گروه هایی مثل جبهه ملی و امثالهم انتقال می یافت. باید یطور شفاف تصریح کنم که متاسفانه نه هیچ وقت شجاعت اخلاقی  داشتید که جنایات حکومت در ابتدای شکل گیری را محکوم کرده و اعلام موضع کنید و نه شجاعت آن را دارید که بر اشتباهات خود در شکل گیری جمهوری اسلامی اعتراف کنید.
دولت بازرگان که به نوعی نماینده ملی گراها بود و برخی از اعضای جبهه ملی نیز در کابینه وی مشارکت داشتند تا زمان استعفا در مورد هیچ یک از اعدامهای وحشیانه سال های ۵۷ و ۵۸ و غارت و چپاول اموال مردم بی گناه در آن سالها نه تنها اعلام موضع نکرد بلکه با ادامه دادن در دستگاه حاکمیت به نوعی تایید کننده آن بود.
اجازه دهید این جمله را از سعید بشیرتاش وام بگیرم :

نطفه اعدام‌هاى سیاسى و بدون محاکمه در جمهورى اسلامى و در رأس آنها اعدام‌هاى بى‌محاکمه تابستان ۶۷ در ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ بسته شد؛ یعنی در زمان اعدام‌هاى مدرسه رفاه، که عده‌اى از امراى ارتش ایران را بدون رعایت آیین دادرسى و در دادگاه‌هاى چند ‌دقیقه‌اى محکوم کردند و به قتل رساندند. على‌اصغر حاج‌سیدجوادى، که در آن هنگام به «نویسنده انقلاب» معروف بود، از این احکام استقبال کرد و در روزنامه اطلاعات ۲۸ بهمن ۵۷ که با عنوان اصلی‌ «امشب ۲۲ خائن دیگر اعدام یا مجازات می‌شوند.


 حال جناب موسویان، شما و همقطارانتان چگونه شاهزاده رضاپهلوی و شخص محمدرضاشاه  فقید را مسبب تیره روزی های کنونی می دانید در حالی که در حال آبیاری نهال اهریمنی جمهوری اسلامی بودید. چگونه است که رهبر سیاسی جبهه ملی در پاییز سال ۵۷ به دیدار شاه می رود و راجع به پذیرش نخست وزیری شروط می گذارد و حال آنکه پیش از آن به دیدار خمینی رفته و با اعلام یک بیانیه سه ماده ای در دام خمینی می افتد و حکومت پهلوی را غیر قانونی اعلام می کند؟ آیا این موضوعات جای انکار دارد؟ آیا با خود اندیشیده اید ممکن بود با اعلام عدم همراهی جبهه ملی با خمینی و روشنگری از نقش ملاها در تیره روزی مردم شاید اتفاقات سال ۵۷ به نحو دیگری ادامه می یافت؟ آیا اگر طمع قدرت و شهوت سیاسی سران جبهه ملی در تنها گذاشتن زنده یاد شاپور بختیار نبود؛ ایا ممکن نبود آینده ایران متفاوت از وضع سیاه کنونی اش می بود؟

در بخش دیگر نامه خود از شاهزاده خواسته اید: جمهوری خواهی خود را به صراحت اعلام کند. اما شما چگونه بخود اجازه می دهید نوع حکومت را بدون اطلاع از رای و نظر مردم به کسی تحمیل کنید حال آن شخص چه شاهزاده رضاپهلوی باشد و خواه یک فرد عادی؟ آیا این عین بی اخلاقی نیست و شیوه دیکتاتورمابانه نیست که عقاید و نظر خود را بر مردم تحمیل کنید؟ آیا اگر اکثریت مردم به نظام مشروطه رای دادند؛ شما می پذیرید؟
در فراز پایانی نامه شاهزاده را با جمله زیر خطاب قرار داده اید:

چگونه است که شما همین بیانات را در مورد سایر گروه ها بکار نمی بندید؟ در طول ۴۴ سال گذشته ده ها بیانیه؛ منشور و قانون اساسی و شیوه نامه از سوی گروه های مختلف تدوین شده و مضحک آنکه برخی خود را رئیس  جمهو ر و رهبر کشور نیز پنداشته اند؛ با فعالان و سیاستمداران کشورهای قدرتمند دیدار کرده اند اما جبهه ملی و دیگران کوچکترین واکنشی در مقابل آنها نداشته اند! چرا بطور شفاف اعلام نمی کنید نگرانیتان برای چیست؟ اجازه دهید با این تعارض رفتاری در صحت نیات شما تردید کنیم!
براستی کدام قسمت از سخنرانی شاهزاده رضاپهلوی  و پیشنهاداتش در روز ۱۳ خرداد جای مشکل دارد؟ متاسفیم برای گروه هایی چون شما که علیرغم تعداد اندک اما به جهت سابقه اسمی خود در ۷۰ سال قبل و حمایت برخی رسانه ها، مخرب جریان اتحاد  علیه جمهوری اسلامی هستید. و این واقعیت بسیار ملموس است که مردم علاوه بر هیولای جمهوری اسلامی مجبورند با برخی جریان های سنگ انداز براندازی نیز مبارزه کنند. به نظرم اگر وزن خود را قابل اتکا بین توده های مردمی می دانید نه با رجزخوانی بلکه با عمل و یک فراخوان در بین مردم ایران‌مشخص کنید؛ آنگاه مشخص می شود حرف شما و جایگاه سیاسی تان  بین مردم تا چه حد دارای اعتبار خواهد بود. متاسفم این مطلب تلخ را حضور شما فعالان با سابقه سیاسی عرض کنم که جریان های سیاسی اپوزسیون ما نه معنی حزب را می دانند و نه مفهوم جبهه را . زیرا اگر غیر از این بود با احزاب تک نفره و چند نفره مواجه نبودیم. اما این احزاب تک نفره و جریان های چند نفره یک مورد را خوب بلدند که آن استفاده از رسانه ها و بلند کردن صداست تا به این ترتیب صدای مردم در کف خیابان را خفه کنند.
کلام آخر این که فعالان سیاسی با یک کلمه مشکل اساسی دارند و آن  نیز نقد خویشتن است. همانگونه که حکومت ضدبشری جمهوری اسلامی با نقد خود مشکل جدی دارد بسیاری از فعالان و احزاب و گروه های سیاسی نیز با نقد خود زاویه دارند. باید درس بگیرید چرا بعد از اقبال مردمی ۷۰ سال قبل چنین تیره روز شده اید که هیچ کس شما را باور ندارد.

برداشت از سایت حزب مشروطه ایران

 https://www.mashrooteh.com/%d8%ac%d8%a8%d9%87%d9%87-%d9%85%d9%84%db%8c-%d8%ae%d9%88%d8%af-%d9%85%d8%aa%d9%87%d9%85-%d8%af%d8%b1-%d8%ac%d9%86%d8%a7%db%8c%d8%a7%d8%aa-%d8%ac%d9%85%d9%87%d9%88%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d9%84

 

۱۴۰۱ تیر ۲, پنجشنبه

ای بیگانه! به من بگو چرا ما محکوم به آن شده‌ایم که در لجنزار نادانی غوطه‌ور باشیم.....

زلزلۀ مخرب و مرگبار در جنوب شرقی افغانستان تازه‌ترین بلا و مصیبتی است که بر مردم مظلوم و ستمدیدۀ کشور همسایه نازل شد. بر اثر زلزلۀ شدید، هزاران خانۀ خشت و گلی در روستاهای ولایاتِ پکتیکا و خوست بر سر ساکنانش خراب شد و هزاران کشته و زخمی برجا گذاشت. در حالی که زمین لرزه‌های بالای هفت ریشتر در بسیاری از نقاط جهان به دلیل استحکام ساختمان‌ها، دیگر چندان مخرب و آسیب‌زا نیست، اما یک زمین لرزۀ حدود شش ریشتری می‌تواند شمار بسیاری از مردم محروم افغانستان را به خاک و خون کشد و خانه‌های سستِ خشتی را بر سرشان خراب کند. این بیدادی که بر افغانستان و برخی دیگر از کشورهای مسلمان‌نشین می‌رود، برای چیست؟ چرا اکثر کشورهای جهان چهار نعل به سوی توسعۀ بنیادهای اقتصادی و حفاظت مردم خود در برابر بلایای طبیعی و غیرطبیعی به پیش می‌تازند، اما بسیاری از جوامع مسلمان همچنان درگیرِ عوارض خشک‌اندیشی و تعصب و جهل و بلاهای ناشی از نزاع‌های خشونت‌آمیز و بی‌پایان داخلی و خارجی و ستیزه‌های مرگبار قومی و مذهبی‌اند و در غیاب توسعه‌ای همه جانبه و پایدار، علاوه بر تحمل هزاران رنج و مصیبت روزانه، در برابر خفیف‌ترین حوادث طبیعی نیز بی‌دفاع مانده‌اند.

گویی زبانِ حال ما همان زبانِ حال عباس میرزا ست که حدود 200 سال پیش   دردمندانه به آن مرد فرانسوی گفت

ای بیگانه! به من بگو چرا ما محکوم به آن شده‌ایم که در لجنزار نادانی غوطه‌ور باشیم.....

 

۱۴۰۱ تیر ۱, چهارشنبه

بر آمدن رضاشاه ( کودتای سوم اسفند ) روشنفکران آنزمان : امیدی جز به سردار سپه نیست !

 درآشفته‌ احوال پس از جنگ جهانی اول که کشور از دو طرف شمال و جنوب مورد هجوم و اشغال بیگانگان بود روشنفکران راه چاره را در دولت کارآمد و مقتدر و حفظ تمامیت ارضیِ ایران دانستند. البته در این رویکرد، عوامل داخلی و خارجی تأثیرگذاری دخیل بود از جمله اینکه در مدت یک دهه رویدادهای مهم تاریخی مانند جنگ اول، انقلاب روسیه و پایان کار دولت عثمانی تحولات عمده‌ای در مناسبات جهانی برقرار کرد. در چنین وضعیتی بیش از هر چیز برقرار ماندن ایران در نظر روشنفکران اهمیت داشت و دولت مقتدری که بتواند تمامیت ارضی ایران را حفظ کند. به اعتقاد دکتر علی قیصری، استاد تاریخ دانشگاه سان‌دیاگو در کالیفرنیا،
 «در آن مقطع بسیاری از روشنفکران ما، صرف‌نظر از تنوع دیدگاه و ایدئولوژی، پایبند به اصل تمامیت ارضی بودند و از هر جریانی که آن را مغایر با این اصل می‌پنداشتند (حتی جریان جمهوری‌خواهی) پرهیز داشتند.» و مهم‌تر اینکه «بحث دموکراسی و حقوق سیاسی قومیت‌ها، آن طور که مثلا در گفتمان پسااستعماری در نیمه دوم سده گذشته به‌تدریج پرداخت شد، هنوز به‌صورت گزینه سیاسی جذاب و نیرومندی در نیامده بود و بسیاری از روشنفکران ما دولت‌مدار می‌اندیشیدند و بر این باور بودند که برای برآورده ساختن آرمان‌های مشروطه نخست باید دولتی کارآمد همراه با نهادهای پیوسته به آن داشت. از این‌رو تجربه سیاسی سال‌های ۱۲۹۹ تا ۱۳۲۰ برای ایشان تبدیل به فرجه و موقعیتی برای نهادسازی و جای‌گیری دولت جدید در ایران شد.»

زمانی که انحلال قاجاریه و آغاز عصر پهلوی طرح‌ریزی می‌شد و هنوز عنوانِ کودتا  به خود نگرفته بود در قالب اعلامیه‌ها وعده‌هایی نظیر  «برانداختن ریشه جنایتکاران خودخواه تن‌پرور داخلی» و «رهانیدن ملت ایران از سلسله رقیت مشتی دزد و خیانتکار» مطرح می‌شد. برنامه‌های مفصلی که سید ضیاء و رضا خان بعد از کودتا اعلام کردند و شعارهایی که می‌دادند چندان دور از خواست مشروطه و مشروطه‌خواهان نبود. اینکه تاسیس مدارس و راه‌اندازی سیستم حمل و نقل جدید و از همه مهم‌تر لغو کاپیتولاسیون و لغو قرارداد 1919 در آن شرایط دستاوردهای کمی نبود. شاید از این‌رو بود که ملی‌گرایان و روشنفکران سریع‌ترین راه رفع مشکلات حاد کشور را روی آمدن یک دولت مقتدر نظامی یا همان دیکتاتوری مصلح می‌دانستند. این نگرش تا حدی در میان روشنفکران و ادبا جدی شده بود که ایرج میرزا چنین سرود:

تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست،

امیدی جز به سردار سپه نیست.

این گفتمان تازه که البته چنان‌که از شعر ایرج میرزا برمی‌آید از سر ناگزیری نیز بوده است، به طور فراگیر در نشریات آن دوره معرفی و ترویج می‌شد. از مجله «علم و هنر» که محمدعلی جمالزاده در آن از وضعیت مملکت و نیاز به اقتدار می‌نوشت و همین‌طور دیگر روشنفکران مانند کاظم‌زاده در مجله «ایرانشهر» و تقی‌زاده در مجله «کاوه» سعی داشتند این گفتمان تازه را جا بیندازند. انبوه مقالات و مکتوبات آن دوره در مجلات روشنفکری به ترویج این ایده می‌پرداخت که تنها راه خلاصی از  وضعیت موجود استبداد منور و یک سیاستمدار مقتدر است که بتواند اوضاع را سر و سامان بدهد. دیری نپایید که روزنامه‌های اطلاعات و کوشش و شفق سرخ و کوشش به خیل مشتاقان دیکتاتوری و استبداد پیوستند. به مناسبت همین تفکرات بود که زمینه مساعد برای کودتای سوم اسفند فراهم شد و دایره موافقان براندازی قاجار بسیار گسترده شدند و شاعران مردمی و چپ و مشروطه‌خواه را در بر گرفتند. یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» می‌نویسد:

«پس از کودتا عارف قزوینی غزلی شاد و امیدبخش درباره اصلاحات و آینده امیدبخش ایران و ستایش از کودتا سرود. میرزاده عشقی مقالات تندی در حمایت از کابینه کودتا نوشت. محمد فرخی یزدی، لاهوتی، سلیمان میرزا و بهرامی بر گرد دولت جمع شدند و ملک‌الشعرا بهار در جراید حکومت مقتدر را رواج می‌داد. علی‌اکبر داور، عبدالحسین تیمورتاش از حزب تجدد به مشاوران رضاخان تبدیل شدند و دستگاه فکری‌اش را سامان دادند و احزاب محافظه‌کار مجلس چهارم از جمله اصلاح‌طلبان، سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها به حمایت از سردار سپه پرداختند.» در این میان البته رضا خان و اصلاحات ساختاری تازه در حکومت مخالفانی هم داشت. جان فوران در کتاب «مقاومت شکننده» از مدرس به‌عنوان مخالفی سرسخت یاد می‌کند و می‌نویسد: «در حالی که مدرس به‌عنوان عمده‌ترین مخالف رضاخان همانند سدی در برابر استبداد او ایستادگی می‌کرد، تمامی روشنفکران، نویسندگان، دولتمردان و صاحبان مشاغل بالا تحت تأثیر رضاخان قرار گرفتند.»

پس از کودتای سوم اسفند رضاخان اعلامیه‌ای در نه ماده تحت عنوان «حکم می‌کنم» صادر کرد و به قزاق‌ها سپرد تا در سطح شهر پخش کنند و به دیوارهای شهر بچسبانند. در این بیانیه بر اطاعت مردم از اوامر تاکید شده بود و انواع و اقسام محدودیت‌ها در نظر گرفته شد از جمله توقف انتشار روزنامه‌ها و مجلات و موکول شدن به اخذ حکم مجدد برای انتشار. در عین حال سید ضیاء وقت را هدر نداده و فورا بعد از کودتا سخنرانی قرایی درباره اهداف و آمال خود برای ایران کرد و پیش از آن نیز در آستانه کودتا فهرستی از رجال سیاسی موثر کشور در اختیار رضاخان گذاشت تا پس از کودتا بازداشت و محدود شوند. رضا خان نیز دستور داد تا گروهی از اعیان و اشراف و متنفذین و آزدی‌خواهان و علمای مخالف دستگیر شدند و با این بازداشت رضا خان از همان ابتدا رکوردی عجیب ثبت کرد: بازداشت و زندانی کردن هفتاد تن از رجال کشور در کمتر از یک هفته. در میان این فهرست بلندبالا اسامی سیدحسن مدرس، احمد قوام، عبدالحسین میرزا فرمانفرما، عین‌الدوله، قوام‌الدوله و چندین و چند نفر از شاهزادگان و درباریان قاجار به چشم می‌خورد. ماجرا به همین جا ختم نشد و دولت کودتا ناگزیر شد عده‌ای دیگر را که به بازداشت‌های گسترده معترض بودند دستگری کند که در میان این معترضان چهره‌های سرشناسی همچون علی دشتی، فرخی یزدی، ، میرزا قوام، حاج محمدحسین معین‌الرعایا، رهنما مدیر روزنامه رهنما و ملک‌الشعرا بهار دیده می‌شود. به این منوال در کمتر از ده ماه بعد از کودتا زندان‌های تهران چنان از زندانیان انباشته شد که ناگزیر عده‌ای را به شهرهای دیگر فرستادند از جمله سید حسن مدرس که به قزوین تبعید شد. 

با این همه، بسیاری از مورخان و اساتید علوم سیاسی و تاریخ معتقدند این گفتمان استبدادی در میان روشنفکرانی که تا چند سال پیش از آن برای آرمان مشروطه از خود گذشته بودند تا حد بسیاری ناشی از شرایط پرتنش و نابسامان داخلی و به‌هم‌ریختن اوضاع جهانی بوده است و ناگزیری روشنفکران که می‌دیدند کلیت و تمامیت ارضی ایران در شرف نابودی است.

برداشت از سایت انجمن مرغ مقلد

۱۴۰۱ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

چکیده ای از کتاب شاهان نفت / اثر آندرو اسکات کوپر

 


چرا ملک فیصل پادشاه عربستان کشته شد 1975 ؟
چرا در ایران انقلاب شد و شاه‌ ایران رفت 1979 ؟
هنری کیسینجر داشت با شاه ایران و ملک فیصل عربستان، سر نفت رایزنی می کرد؛ هیچ یک کوتاه نیامدند.
ملک فیصل با یک گلوله در سرش کشته شد تا درس عبرتی شود برای همه‌ اعضای اوپک تا دیگر کسی نفت را مانند اسلحه به کار نگیرد.
ملک فیصل از غرب خواسته بود تا میان پشتیبانی از اسراییل و نفت، یکی را انتخاب کند؛ غرب با کشتن او هر دو را انتخاب کرد.
محمدرضا شاه نه تنها از فیصل حمایت کرد بلکه نفت را گران تر کرد. در آمریکا، کانادا، ژاپن و انگلیس و ... غوغایی شد، در آمریکا و انگلیس، مردم به نشانه اعتراض با اسب و گاری رفت و آمد می کردند، مردم انگلیس و کانادا از سرما می لرزیدند و کارخانه‌های ژاپنی خوابیده بود.
شاه کوتاه نمی آمد.
او را هم سرنگون کردند تا اوپک بی صاحب شود و *خودشان قیمت نفت* را تعیین کنند.
چرا جمهوری اسلامی این بخش از تاریخ را سانسور می کند؟
چرا اپوزیسیون خارج، این بخش از تاریخ را عمداً زیر فرش پنهان می کنند؟
در کتاب *شاهان نفت*
توضیح داده میشود که چطور شاه ایران و ملک فیصل پادشاه عربستان، معادلات نفتی غرب را به هم زدند و چاره ای جز سرنگونی هر دو برای آمریکا نماند.
شاه و ملک فیصل، اوپک را به هم ریختند و فیصل برای دهن کجی به اسرائیل، صدور نفت را به غرب دچار مشکل کرد و باعث بحران نفتی سال هفتاد و سه میلادی شد.
او خواست آمریکا بین نفت یا حمایت از اسراییل یکی را انتخاب کند.
حتی شاه ایران پا فراتر گذاشت و تهدید کرد که قراردادهای نفتی را به هیچ وجه امضا نمی کند و قصد دارد انرژی کشور را از طریق اتمی تامین کند.
ملک فیصل سال هفتاد و پنج میلادی ترور میشود! و جایش را به یک مشت سیاستمدار فاسد آل سعود میدهد.
حکومت شاه نیز سرنگون میشود! و خودش نیز به طرز مشکوکی از دنیا میرود! و جایش را به *آخوندهای مذهبی و بی سواد و بی سیاست* می دهد!
ای کاش دلسوزی پیدا شود و کتاب *شاهان نفت* را بدون تحریف به پارسی ترجمه کند.
آن وقت ایرانیان متوجه می شدند 42 سال قبل چه کلاهی سرشان رفت؟!
او باید می رفت؛
وقتش رسیده بود!؟
۱- چهارمین قدرت نظامی مدرن جهان را در اختیار داشت و کبری و بِل و شینوک و اف 14 و هاورکرافت هایش کل اعراب خلیج فارس را به دستبوسی واداشته بود.
۲ـ برترین خطوط هواپیمایی مسافری جهان (هما) را بنام ایران ثبت کرده بود.
۳ـ اعتبار پول و پاسپورت دولت شاهنشاهی ایران به معتبرترین های جهان تبدیل شده بود.
۴ـ همکاری و تبادلات علمی دانشگاههای ایران با دانشگاههای برتر جهان، دانشگاههای دولتی ایران را به یکی از معتبرترین مراکز علمی آسیا مبدل کرده بود.
اعطای بورسیه دولتی به دانشجویان نخبه جهت ادامه تحصیل در دانشگاههای برتر اروپا و خصوصا آمریکا و عدم علاقه آنها به اقامت در خارج و ترک وطن، باعث شده بود ترکیبی از هوش بالای ایرانی ها با علم روز جهان پدید آید که به ادامه این روند رو به رشد و پیشرفت کشور در آینده کمک شایانی می کرد.
۵ـ ایران پر از کارخانه های صنعتی مدرن شده بود. اطراف تهران کارخانه های پارس، ارج، آزمایش، ایران ناسیونال، رنو، کفش ملی، صنایع غذایی مختلف همچون پاک و مینو و زمزم و ... و شهرهای صنعتی تبریز، شیراز، اصفهان، اراک، اهواز و ... ایران را بعد از ژاپن به *قدرت دوم صنعتی آسیا* تبدیل و پیشتاز تولید خودرو، واگن، ماشین آلات راهسازی و کشاورزی و صنایع مادر همچون ذوب آهن و فولاد و مس و آلومینیوم کرده بودند و برخی از آنها حتی به بازار شوروی و آمریکا صادر می شدند.
۶ـ *ثروت ایران* همراه با *آینده نگری مسئولانش* باعث شده بود تا این کشور سهام بسیاری از کارخانجات مهم و کلیدی از جمله صنایع فولاد کروپ و مرسدس بنز را خریداری کند و در قلب بورس و اقتصاد جهان "خیابان منهتن" صاحب برج شود!
دیگر حتی برخی از قدرتها و کشورهای اروپایی از ایران وام گرفته بودند و عملاً مقروض حکومت شاه شده بودند.
۷ـ این آینده نگری به اینجا ختم نشده بود و در شرایطی که همه جهان وابسته به نفت بود و ایران ژاندارم و فرمانروای خلیج فارس سرشاز از نفت بود، شاه ایران به فکر دستیابی و استفاده از انرژی نویی بنام انرژی اتمی بود. او از آمریکا راکتور تهران را خرید و سپس با زیمنس آلمان قرارداد ساخت نیروگاه اتمی بوشهر را بست و همزمان به فرانسه سفر کرد و 10% سهام بزرگترین کارخانه اتمی اروپا را خرید و با فرانسوا میتران قرارداد خرید 4 راکتور فرانسوی را بست.
او باید می رفت؛
وقتش رسیده بود!؟
در *کنفرانس گوادلوپ* ، کارتر رسماً اعلام کرد که دیگر شاه باید برود و ارتش آمریکا جای ارتش ایران را در خاورمیانه خواهد گرفت.
انگلستان هم برای فرار از بدهی هایش به ایران، پشت آمریکا درآمد.
شاه در پیامی بی سابقه با خشم، کارتر را خطاب قرار داد که بدون شناخت فرهنگ و تاریخ ملتها چنین تصمیمی گرفته و او یک فرد نیست که با تغییرش روابط ایران و آمریکا پابرجا بماند و با رفتن او شرایط از کنترل خارج خواهد شد و خاورمیانه روی آرامش را نخواهد دید!!!
در ۲۷ دسامبر ۱۹۷۸ در کاخ نیاوران ملک حسین پادشاه اردن هاشمی به محمدرضا شاه گفت:
*نرو، زیر پای مردم خاورمیانه نفت نیست، بشکه های باروت است! اگر بروی خاورمیانه رفتنی ست.*
شاه به او پاسخ داد: "قیمت این رفتن را مردمی خواهند پرداخت که نمی دانستند برقراری صلح در منطقه ای با میلیاردها دلار منابع طبیعی و انرژی کار هر حکومتی نیست!
من در مقابل مردم خود نخواهم ایستاد.
سلطنت بر روی جنازه های مردم کشورم خواست من نیست.
برای من "رفاه و آینده مردم" ایران مهم بود.
مشکل باروت زیر پای مردم خاورمیانه تقصیر من نیست، تولید روزانه ۳۰ میلیون بشکه نفت همه دنیا را به خاورمیانه می کشد و بعد از رفتن من، میدانم که *خاورمیانه رفتنی است* .
او باید می رفت؛
وقتش رسیده بود!؟
منابع:
*یادداشتهایی از گوادلوپ*
ژیسکاردِستن؛ رئیس جمهور وقت فرانسه
*مجموعه خاطرات*
ملک حسین پادشاه اردن
*پاسخ به تاریخ*
نوشته محمدرضا پهلوی
*ماموریت در ایران*
نوشته ویلیام هیلی سولیوان؛
مامور ویژه ایالات متحده در طرح تغییر و براندازی حکومت ایران
هم‌میهن گرامی؛
پس از خواندن این مطلب، بی تفاوت نباش و با فرستادن آن به دیگران، بگذار تا همگان و آیندگان هم بدانند که چه کلاهی بر سر ملت ایران و عربها کردند.
مرگ:
ساعت ۹:۱۷ دقیقه صبح روز پنجم مرداد ماه سال ۱۳۵۹ بود که در اتاق باز شد و پرستاری
گفت: شاه مُرد🏴
شهبانو به همراه شاهزاده رضا و شاهدخت فرحناز در بیمارستان بودند، اما علیرضا و لیلا بخاطر سن شان در بیمارستان
حضور نداشتند. پزشکان و پرستاران زیادی در اتاق بودند
اما کسی را به اتاق راه نمی دادند، صدها خبرنگار و عکاس
پشت دراطاق سی سی یو بیمارستان و در حیاط بیمارستان جمع بودند این خبر به دنیا مخابره شد:
پادشاه ایران مُرد
ساعت حدود ۱۱ صبح بود پرزیدنت انور سادات با لباس نظامی به بیمارستان رفت و مستقیم به اتاق شاه رفت
دستش را روی قلب شاه گذاشت و به زبان انگلیسی گفت
تو در ساعت ۹:۱۷ دقیقه مردی و ایران در ساعت ۲۵
آن روز کسی نفهمید پرزیدنت انور سادات چه گفت معنی ساعت ۲۵ چیست!؟
انور سادات به کاخ ریاست جمهوری مصر رفت و در یک مصاحبه مطبوعاتی با شرکت صدها خبرنگار خارجی و داخلی شرکت کرد انور سادات گفت
جهان عزا دار شد ... امروز مردی از میان ما رفت که خواهان صلح بود، بعد او خاورمیانه رنگ آرامش و آسایش بخود نخواهد دید او فقط پادشاه ایران نبود او پدر بزرگی برای منطقه خاورمیانه بود روزهای سختی را پشت سر گذاشت، او برای دفاع از کشورش در مقابل دنیا ایستاد او امروز صبح مُرد اما ایران در ساعت ۲۵ از حرکت ایستاد
این خبر به ایران رسید ساعت ۲ بعداز ظهر روزنامه کیهان و اطلاعات با خط درشت نوشتند: شاه مُرد ...
عده ای از مردم شاد شدند، در خیابان ها رقصیدند، خبری از گشت ارشاد نبود، بهم شیرینی و شکلات و آدامس خروس نشان می دادند
درست خاطرم هست در قسمت آگهی های ترحیم و تسلیت روزنامه کیهان کسی نوشته بود
پنج مرداد ۱۳۵۹ ، ساعت ۲۵ مرگ مردم ایران بود
هرگز کسی نفهمید این آگهی ترحیم از طرف چه کسی در کیهان چاپ شده بود
فرانسوی ها ضرب المثلی دارند که حرکت روز و شب ۲۴ ساعت است و ساعت ۲۵، ساعت مرگ است
به واقع ساعت مرگ ایران بود
کدام دشمن می توانست در عرض43 سال
جنگلهایمان را نابود
رودخانه هایمان را بی آب
دریاچه هایمان را باتلاق
تالاب هایمان را خشک
مزارع مان را ویران
دشتهایمان را کویر
آثار باستانی مان را تخریب
صنایع مان را ورشکسته
فرهنگمان را نابود
هویتمان را تحقیر
کشاورزمان را دربدر
معلمانمان را بیچاره
کاسبانمان را دزد
پزشکانمان را بی و جدان
جوانانمان را معتاد
نخبه هایمان را فراری
دانشگاه هایمان را بی خاصیت
دانشجویان مان را کم سواد
اساتیدمان را منفعل
بازنشستگانمان را محتاج
کارمندان مان را بیکار
کارگران مان را گرسنه
کارآفرینان مان را بدهکار
بانکهایمان را کم رمق
مسئولانمان را اختلاس گر
مدیرانمان را رانتی
پاسپورتمان را بی اعتبار
و پول ملی مان را چهار هزار برابر بی ارزش کند ؟؟؟
کتاب *شاهان نفت*

اگر جرأت و امکان خواندن کتاب شاهان نفت را ندارید لا اقل چکیده ای از آنرا بدون غرض ورزی بخوانید
کتاب *شاهان نفت*
اثر؛ اندرو اسکات کوپر
چرا ملک فیصل پادشاه عربستان کشته شد 1975 ؟
چرا در ایران انقلاب شد و شاه‌ ایران رفت 1979 ؟
هنری کیسینجر داشت با شاه ایران و ملک فیصل عربستان، سر نفت رایزنی می کرد؛ هیچ یک کوتاه نیامدند.
ملک فیصل با یک گلوله در سرش کشته شد تا درس عبرتی شود برای همه‌ اعضای اوپک تا دیگر کسی نفت را مانند اسلحه به کار نگیرد.
ملک فیصل از غرب خواسته بود تا میان پشتیبانی از اسراییل و نفت، یکی را انتخاب کند؛ غرب با کشتن او هر دو را انتخاب کرد.
محمدرضا شاه نه تنها از فیصل حمایت کرد بلکه نفت را گران تر کرد. در آمریکا، کانادا، ژاپن و انگلیس و ... غوغایی شد، در آمریکا و انگلیس، مردم به نشانه اعتراض با اسب و گاری رفت و آمد می کردند، مردم انگلیس و کانادا از سرما می لرزیدند و کارخانه‌های ژاپنی خوابیده بود.
شاه کوتاه نمی آمد.
او را هم سرنگون کردند تا اوپک بی صاحب شود و *خودشان قیمت نفت* را تعیین کنند.
چرا جمهوری اسلامی این بخش از تاریخ را سانسور می کند؟
چرا اپوزیسیون خارج، این بخش از تاریخ را عمداً زیر فرش پنهان می کنند؟
در کتاب *شاهان نفت*
توضیح داده میشود که چطور شاه ایران و ملک فیصل پادشاه عربستان، معادلات نفتی غرب را به هم زدند و چاره ای جز سرنگونی هر دو برای آمریکا نماند.
شاه و ملک فیصل، اوپک را به هم ریختند و فیصل برای دهن کجی به اسرائیل، صدور نفت را به غرب دچار مشکل کرد و باعث بحران نفتی سال هفتاد و سه میلادی شد.
او خواست آمریکا بین نفت یا حمایت از اسراییل یکی را انتخاب کند.
حتی شاه ایران پا فراتر گذاشت و تهدید کرد که قراردادهای نفتی را به هیچ وجه امضا نمی کند و قصد دارد انرژی کشور را از طریق اتمی تامین کند.
ملک فیصل سال هفتاد و پنج میلادی ترور میشود! و جایش را به یک مشت سیاستمدار فاسد آل سعود میدهد.
حکومت شاه نیز سرنگون میشود! و خودش نیز به طرز مشکوکی از دنیا میرود! و جایش را به *آخوندهای مذهبی و بی سواد و بی سیاست* می دهد!
ای کاش دلسوزی پیدا شود و کتاب *شاهان نفت* را بدون تحریف به پارسی ترجمه کند.
آن وقت ایرانیان متوجه می شدند 42 سال قبل چه کلاهی سرشان رفت؟!
او باید می رفت؛
وقتش رسیده بود!؟
۱- چهارمین قدرت نظامی مدرن جهان را در اختیار داشت و کبری و بِل و شینوک و اف 14 و هاورکرافت هایش کل اعراب خلیج فارس را به دستبوسی واداشته بود.
۲ـ برترین خطوط هواپیمایی مسافری جهان (هما) را بنام ایران ثبت کرده بود.
۳ـ اعتبار پول و پاسپورت دولت شاهنشاهی ایران به معتبرترین های جهان تبدیل شده بود.
۴ـ همکاری و تبادلات علمی دانشگاههای ایران با دانشگاههای برتر جهان، دانشگاههای دولتی ایران را به یکی از معتبرترین مراکز علمی آسیا مبدل کرده بود.
اعطای بورسیه دولتی به دانشجویان نخبه جهت ادامه تحصیل در دانشگاههای برتر اروپا و خصوصا آمریکا و عدم علاقه آنها به اقامت در خارج و ترک وطن، باعث شده بود ترکیبی از هوش بالای ایرانی ها با علم روز جهان پدید آید که به ادامه این روند رو به رشد و پیشرفت کشور در آینده کمک شایانی می کرد.
۵ـ ایران پر از کارخانه های صنعتی مدرن شده بود. اطراف تهران کارخانه های پارس، ارج، آزمایش، ایران ناسیونال، رنو، کفش ملی، صنایع غذایی مختلف همچون پاک و مینو و زمزم و ... و شهرهای صنعتی تبریز، شیراز، اصفهان، اراک، اهواز و ... ایران را بعد از ژاپن به *قدرت دوم صنعتی آسیا* تبدیل و پیشتاز تولید خودرو، واگن، ماشین آلات راهسازی و کشاورزی و صنایع مادر همچون ذوب آهن و فولاد و مس و آلومینیوم کرده بودند و برخی از آنها حتی به بازار شوروی و آمریکا صادر می شدند.
۶ـ *ثروت ایران* همراه با *آینده نگری مسئولانش* باعث شده بود تا این کشور سهام بسیاری از کارخانجات مهم و کلیدی از جمله صنایع فولاد کروپ و مرسدس بنز را خریداری کند و در قلب بورس و اقتصاد جهان "خیابان منهتن" صاحب برج شود!
دیگر حتی برخی از قدرتها و کشورهای اروپایی از ایران وام گرفته بودند و عملاً مقروض حکومت شاه شده بودند.
۷ـ این آینده نگری به اینجا ختم نشده بود و در شرایطی که همه جهان وابسته به نفت بود و ایران ژاندارم و فرمانروای خلیج فارس سرشاز از نفت بود، شاه ایران به فکر دستیابی و استفاده از انرژی نویی بنام انرژی اتمی بود. او از آمریکا راکتور تهران را خرید و سپس با زیمنس آلمان قرارداد ساخت نیروگاه اتمی بوشهر را بست و همزمان به فرانسه سفر کرد و 10% سهام بزرگترین کارخانه اتمی اروپا را خرید و با فرانسوا میتران قرارداد خرید 4 راکتور فرانسوی را بست.
او باید می رفت؛
وقتش رسیده بود!؟
در *کنفرانس گوادلوپ* ، کارتر رسماً اعلام کرد که دیگر شاه باید برود و ارتش آمریکا جای ارتش ایران را در خاورمیانه خواهد گرفت.
انگلستان هم برای فرار از بدهی هایش به ایران، پشت آمریکا درآمد.
شاه در پیامی بی سابقه با خشم، کارتر را خطاب قرار داد که بدون شناخت فرهنگ و تاریخ ملتها چنین تصمیمی گرفته و او یک فرد نیست که با تغییرش روابط ایران و آمریکا پابرجا بماند و با رفتن او شرایط از کنترل خارج خواهد شد و خاورمیانه روی آرامش را نخواهد دید!!!
در ۲۷ دسامبر ۱۹۷۸ در کاخ نیاوران ملک حسین پادشاه اردن هاشمی به محمدرضا شاه گفت:
*نرو، زیر پای مردم خاورمیانه نفت نیست، بشکه های باروت است! اگر بروی خاورمیانه رفتنی ست.*
شاه به او پاسخ داد: "قیمت این رفتن را مردمی خواهند پرداخت که نمی دانستند برقراری صلح در منطقه ای با میلیاردها دلار منابع طبیعی و انرژی کار هر حکومتی نیست!
من در مقابل مردم خود نخواهم ایستاد.
سلطنت بر روی جنازه های مردم کشورم خواست من نیست.
برای من "رفاه و آینده مردم" ایران مهم بود.
مشکل باروت زیر پای مردم خاورمیانه تقصیر من نیست، تولید روزانه ۳۰ میلیون بشکه نفت همه دنیا را به خاورمیانه می کشد و بعد از رفتن من، میدانم که *خاورمیانه رفتنی است* .
او باید می رفت؛
وقتش رسیده بود!؟
منابع:
*یادداشتهایی از گوادلوپ*
ژیسکاردِستن؛ رئیس جمهور وقت فرانسه
*مجموعه خاطرات*
ملک حسین پادشاه اردن
*پاسخ به تاریخ*
نوشته محمدرضا پهلوی
*ماموریت در ایران*
نوشته ویلیام هیلی سولیوان؛
مامور ویژه ایالات متحده در طرح تغییر و براندازی حکومت ایران
هم‌میهن گرامی؛
پس از خواندن این مطلب، بی تفاوت نباش و با فرستادن آن به دیگران، بگذار تا همگان و آیندگان هم بدانند که چه کلاهی بر سر ملت ایران و عربها کردند.
مرگ:
ساعت ۹:۱۷ دقیقه صبح روز پنجم مرداد ماه سال ۱۳۵۹ بود که در اتاق باز شد و پرستاری
گفت: شاه مُرد🏴
شهبانو به همراه شاهزاده رضا و شاهدخت فرحناز در بیمارستان بودند، اما علیرضا و لیلا بخاطر سن شان در بیمارستان
حضور نداشتند. پزشکان و پرستاران زیادی در اتاق بودند
اما کسی را به اتاق راه نمی دادند، صدها خبرنگار و عکاس
پشت دراطاق سی سی یو بیمارستان و در حیاط بیمارستان جمع بودند این خبر به دنیا مخابره شد:
پادشاه ایران مُرد
ساعت حدود ۱۱ صبح بود پرزیدنت انور سادات با لباس نظامی به بیمارستان رفت و مستقیم به اتاق شاه رفت
دستش را روی قلب شاه گذاشت و به زبان انگلیسی گفت
تو در ساعت ۹:۱۷ دقیقه مردی و ایران در ساعت ۲۵
آن روز کسی نفهمید پرزیدنت انور سادات چه گفت معنی ساعت ۲۵ چیست!؟
انور سادات به کاخ ریاست جمهوری مصر رفت و در یک مصاحبه مطبوعاتی با شرکت صدها خبرنگار خارجی و داخلی شرکت کرد انور سادات گفت
جهان عزا دار شد ... امروز مردی از میان ما رفت که خواهان صلح بود، بعد او خاورمیانه رنگ آرامش و آسایش بخود نخواهد دید او فقط پادشاه ایران نبود او پدر بزرگی برای منطقه خاورمیانه بود روزهای سختی را پشت سر گذاشت، او برای دفاع از کشورش در مقابل دنیا ایستاد او امروز صبح مُرد اما ایران در ساعت ۲۵ از حرکت ایستاد
این خبر به ایران رسید ساعت ۲ بعداز ظهر روزنامه کیهان و اطلاعات با خط درشت نوشتند: شاه مُرد ...
عده ای از مردم شاد شدند، در خیابان ها رقصیدند، خبری از گشت ارشاد نبود، بهم شیرینی و شکلات و آدامس خروس نشان می دادند
درست خاطرم هست در قسمت آگهی های ترحیم و تسلیت روزنامه کیهان کسی نوشته بود
پنج مرداد ۱۳۵۹ ، ساعت ۲۵ مرگ مردم ایران بود
هرگز کسی نفهمید این آگهی ترحیم از طرف چه کسی در کیهان چاپ شده بود
فرانسوی ها ضرب المثلی دارند که حرکت روز و شب ۲۴ ساعت است و ساعت ۲۵، ساعت مرگ است
به واقع ساعت مرگ ایران بود
کدام دشمن می توانست در عرض43 سال
جنگلهایمان را نابود
رودخانه هایمان را بی آب
دریاچه هایمان را باتلاق
تالاب هایمان را خشک
مزارع مان را ویران
دشتهایمان را کویر
آثار باستانی مان را تخریب
صنایع مان را ورشکسته
فرهنگمان را نابود
هویتمان را تحقیر
کشاورزمان را دربدر
معلمانمان را بیچاره
کاسبانمان را دزد
پزشکانمان را بی و جدان
جوانانمان را معتاد
نخبه هایمان را فراری
دانشگاه هایمان را بی خاصیت
دانشجویان مان را کم سواد
اساتیدمان را منفعل
بازنشستگانمان را محتاج
کارمندان مان را بیکار
کارگران مان را گرسنه
کارآفرینان مان را بدهکار
بانکهایمان را کم رمق
مسئولانمان را اختلاس گر
مدیرانمان را رانتی
پاسپورتمان را بی اعتبار
و پول ملی مان را چهار هزار برابر بی ارزش کند ؟؟؟چرا ملک فیصل پادشاه عربستان کشته شد 1975 ؟
چرا در ایران انقلاب شد و شاه‌ ایران رفت 1979 ؟
هنری کیسینجر داشت با شاه ایران و ملک فیصل عربستان، سر نفت رایزنی می کرد؛ هیچ یک کوتاه نیامدند.
ملک فیصل با یک گلوله در سرش کشته شد تا درس عبرتی شود برای همه‌ اعضای اوپک تا دیگر کسی نفت را مانند اسلحه به کار نگیرد.
ملک فیصل از غرب خواسته بود تا میان پشتیبانی از اسراییل و نفت، یکی را انتخاب کند؛ غرب با کشتن او هر دو را انتخاب کرد.
محمدرضا شاه نه تنها از فیصل حمایت کرد بلکه نفت را گران تر کرد. در آمریکا، کانادا، ژاپن و انگلیس و ... غوغایی شد، در آمریکا و انگلیس، مردم به نشانه اعتراض با اسب و گاری رفت و آمد می کردند، مردم انگلیس و کانادا از سرما می لرزیدند و کارخانه‌های ژاپنی خوابیده بود.
شاه کوتاه نمی آمد.
او را هم سرنگون کردند تا اوپک بی صاحب شود و *خودشان قیمت نفت* را تعیین کنند.
چرا جمهوری اسلامی این بخش از تاریخ را سانسور می کند؟
چرا اپوزیسیون خارج، این بخش از تاریخ را عمداً زیر فرش پنهان می کنند؟
در کتاب *شاهان نفت*
توضیح داده میشود که چطور شاه ایران و ملک فیصل پادشاه عربستان، معادلات نفتی غرب را به هم زدند و چاره ای جز سرنگونی هر دو برای آمریکا نماند.
شاه و ملک فیصل، اوپک را به هم ریختند و فیصل برای دهن کجی به اسرائیل، صدور نفت را به غرب دچار مشکل کرد و باعث بحران نفتی سال هفتاد و سه میلادی شد.
او خواست آمریکا بین نفت یا حمایت از اسراییل یکی را انتخاب کند.
حتی شاه ایران پا فراتر گذاشت و تهدید کرد که قراردادهای نفتی را به هیچ وجه امضا نمی کند و قصد دارد انرژی کشور را از طریق اتمی تامین کند.
ملک فیصل سال هفتاد و پنج میلادی ترور میشود! و جایش را به یک مشت سیاستمدار فاسد آل سعود میدهد.
حکومت شاه نیز سرنگون میشود! و خودش نیز به طرز مشکوکی از دنیا میرود! و جایش را به *آخوندهای مذهبی و بی سواد و بی سیاست* می دهد!
ای کاش دلسوزی پیدا شود و کتاب *شاهان نفت* را بدون تحریف به پارسی ترجمه کند.
آن وقت ایرانیان متوجه می شدند 42 سال قبل چه کلاهی سرشان رفت؟!
او باید می رفت؛
وقتش رسیده بود!؟
۱- چهارمین قدرت نظامی مدرن جهان را در اختیار داشت و کبری و بِل و شینوک و اف 14 و هاورکرافت هایش کل اعراب خلیج فارس را به دستبوسی واداشته بود.
۲ـ برترین خطوط هواپیمایی مسافری جهان (هما) را بنام ایران ثبت کرده بود.
۳ـ اعتبار پول و پاسپورت دولت شاهنشاهی ایران به معتبرترین های جهان تبدیل شده بود.
۴ـ همکاری و تبادلات علمی دانشگاههای ایران با دانشگاههای برتر جهان، دانشگاههای دولتی ایران را به یکی از معتبرترین مراکز علمی آسیا مبدل کرده بود.
اعطای بورسیه دولتی به دانشجویان نخبه جهت ادامه تحصیل در دانشگاههای برتر اروپا و خصوصا آمریکا و عدم علاقه آنها به اقامت در خارج و ترک وطن، باعث شده بود ترکیبی از هوش بالای ایرانی ها با علم روز جهان پدید آید که به ادامه این روند رو به رشد و پیشرفت کشور در آینده کمک شایانی می کرد.
۵ـ ایران پر از کارخانه های صنعتی مدرن شده بود. اطراف تهران کارخانه های پارس، ارج، آزمایش، ایران ناسیونال، رنو، کفش ملی، صنایع غذایی مختلف همچون پاک و مینو و زمزم و ... و شهرهای صنعتی تبریز، شیراز، اصفهان، اراک، اهواز و ... ایران را بعد از ژاپن به *قدرت دوم صنعتی آسیا* تبدیل و پیشتاز تولید خودرو، واگن، ماشین آلات راهسازی و کشاورزی و صنایع مادر همچون ذوب آهن و فولاد و مس و آلومینیوم کرده بودند و برخی از آنها حتی به بازار شوروی و آمریکا صادر می شدند.
۶ـ *ثروت ایران* همراه با *آینده نگری مسئولانش* باعث شده بود تا این کشور سهام بسیاری از کارخانجات مهم و کلیدی از جمله صنایع فولاد کروپ و مرسدس بنز را خریداری کند و در قلب بورس و اقتصاد جهان "خیابان منهتن" صاحب برج شود!
دیگر حتی برخی از قدرتها و کشورهای اروپایی از ایران وام گرفته بودند و عملاً مقروض حکومت شاه شده بودند.
۷ـ این آینده نگری به اینجا ختم نشده بود و در شرایطی که همه جهان وابسته به نفت بود و ایران ژاندارم و فرمانروای خلیج فارس سرشاز از نفت بود، شاه ایران به فکر دستیابی و استفاده از انرژی نویی بنام انرژی اتمی بود. او از آمریکا راکتور تهران را خرید و سپس با زیمنس آلمان قرارداد ساخت نیروگاه اتمی بوشهر را بست و همزمان به فرانسه سفر کرد و 10% سهام بزرگترین کارخانه اتمی اروپا را خرید و با فرانسوا میتران قرارداد خرید 4 راکتور فرانسوی را بست.
او باید می رفت؛
وقتش رسیده بود!؟
در *کنفرانس گوادلوپ* ، کارتر رسماً اعلام کرد که دیگر شاه باید برود و ارتش آمریکا جای ارتش ایران را در خاورمیانه خواهد گرفت.
انگلستان هم برای فرار از بدهی هایش به ایران، پشت آمریکا درآمد.
شاه در پیامی بی سابقه با خشم، کارتر را خطاب قرار داد که بدون شناخت فرهنگ و تاریخ ملتها چنین تصمیمی گرفته و او یک فرد نیست که با تغییرش روابط ایران و آمریکا پابرجا بماند و با رفتن او شرایط از کنترل خارج خواهد شد و خاورمیانه روی آرامش را نخواهد دید!!!
در ۲۷ دسامبر ۱۹۷۸ در کاخ نیاوران ملک حسین پادشاه اردن هاشمی به محمدرضا شاه گفت:
*نرو، زیر پای مردم خاورمیانه نفت نیست، بشکه های باروت است! اگر بروی خاورمیانه رفتنی ست.*
شاه به او پاسخ داد: "قیمت این رفتن را مردمی خواهند پرداخت که نمی دانستند برقراری صلح در منطقه ای با میلیاردها دلار منابع طبیعی و انرژی کار هر حکومتی نیست!
من در مقابل مردم خود نخواهم ایستاد.
سلطنت بر روی جنازه های مردم کشورم خواست من نیست.
برای من "رفاه و آینده مردم" ایران مهم بود.
مشکل باروت زیر پای مردم خاورمیانه تقصیر من نیست، تولید روزانه ۳۰ میلیون بشکه نفت همه دنیا را به خاورمیانه می کشد و بعد از رفتن من، میدانم که *خاورمیانه رفتنی است* .
او باید می رفت؛
وقتش رسیده بود!؟
منابع:
*یادداشتهایی از گوادلوپ*
ژیسکاردِستن؛ رئیس جمهور وقت فرانسه
*مجموعه خاطرات*
ملک حسین پادشاه اردن
*پاسخ به تاریخ*
نوشته محمدرضا پهلوی
*ماموریت در ایران*
نوشته ویلیام هیلی سولیوان؛
مامور ویژه ایالات متحده در طرح تغییر و براندازی حکومت ایران
هم‌میهن گرامی؛
پس از خواندن این مطلب، بی تفاوت نباش و با فرستادن آن به دیگران، بگذار تا همگان و آیندگان هم بدانند که چه کلاهی بر سر ملت ایران و عربها کردند.
مرگ:
ساعت ۹:۱۷ دقیقه صبح روز پنجم مرداد ماه سال ۱۳۵۹ بود که در اتاق باز شد و پرستاری
گفت: شاه مُرد🏴
شهبانو به همراه شاهزاده رضا و شاهدخت فرحناز در بیمارستان بودند، اما علیرضا و لیلا بخاطر سن شان در بیمارستان
حضور نداشتند. پزشکان و پرستاران زیادی در اتاق بودند
اما کسی را به اتاق راه نمی دادند، صدها خبرنگار و عکاس
پشت دراطاق سی سی یو بیمارستان و در حیاط بیمارستان جمع بودند این خبر به دنیا مخابره شد:
پادشاه ایران مُرد
ساعت حدود ۱۱ صبح بود پرزیدنت انور سادات با لباس نظامی به بیمارستان رفت و مستقیم به اتاق شاه رفت
دستش را روی قلب شاه گذاشت و به زبان انگلیسی گفت
تو در ساعت ۹:۱۷ دقیقه مردی و ایران در ساعت ۲۵
آن روز کسی نفهمید پرزیدنت انور سادات چه گفت معنی ساعت ۲۵ چیست!؟
انور سادات به کاخ ریاست جمهوری مصر رفت و در یک مصاحبه مطبوعاتی با شرکت صدها خبرنگار خارجی و داخلی شرکت کرد انور سادات گفت
جهان عزا دار شد ... امروز مردی از میان ما رفت که خواهان صلح بود، بعد او خاورمیانه رنگ آرامش و آسایش بخود نخواهد دید او فقط پادشاه ایران نبود او پدر بزرگی برای منطقه خاورمیانه بود روزهای سختی را پشت سر گذاشت، او برای دفاع از کشورش در مقابل دنیا ایستاد او امروز صبح مُرد اما ایران در ساعت ۲۵ از حرکت ایستاد
این خبر به ایران رسید ساعت ۲ بعداز ظهر روزنامه کیهان و اطلاعات با خط درشت نوشتند: شاه مُرد ...
عده ای از مردم شاد شدند، در خیابان ها رقصیدند، خبری از گشت ارشاد نبود، بهم شیرینی و شکلات و آدامس خروس نشان می دادند
درست خاطرم هست در قسمت آگهی های ترحیم و تسلیت روزنامه کیهان کسی نوشته بود
پنج مرداد ۱۳۵۹ ، ساعت ۲۵ مرگ مردم ایران بود
هرگز کسی نفهمید این آگهی ترحیم از طرف چه کسی در کیهان چاپ شده بود
فرانسوی ها ضرب المثلی دارند که حرکت روز و شب ۲۴ ساعت است و ساعت ۲۵، ساعت مرگ است
به واقع ساعت مرگ ایران بود
کدام دشمن می توانست در عرض43 سال
جنگلهایمان را نابود
رودخانه هایمان را بی آب
دریاچه هایمان را باتلاق
تالاب هایمان را خشک
مزارع مان را ویران
دشتهایمان را کویر
آثار باستانی مان را تخریب
صنایع مان را ورشکسته
فرهنگمان را نابود
هویتمان را تحقیر
کشاورزمان را دربدر
معلمانمان را بیچاره
کاسبانمان را دزد
پزشکانمان را بی و جدان
جوانانمان را معتاد
نخبه هایمان را فراری
دانشگاه هایمان را بی خاصیت
دانشجویان مان را کم سواد
اساتیدمان را منفعل
بازنشستگانمان را محتاج
کارمندان مان را بیکار
کارگران مان را گرسنه
کارآفرینان مان را بدهکار
بانکهایمان را کم رمق
مسئولانمان را اختلاس گر
مدیرانمان را رانتی
پاسپورتمان را بی اعتبار
و پول ملی مان را چهار هزار برابر بی ارزش کند ؟؟؟