۱۳۹۷ بهمن ۸, دوشنبه

تحمیل اجرای شرایط 12 گانه آمریکا به رژیم،مقدمه اجماع جهانی در ورشو / دکتر علی اکبر امید مهر


اجرای شروط یک تا سه،با رد برجام و یک پا در هوا ماندن آن ،از سوی اروپائیان و خنثی شدن هر گونه اقدام تخریبی، شامل احیای مجدد برنامه اتمی( با توجه به وحشت رژیم از عکس العمل متقابل)،درعمل بر رژیم تحمیل شده است.شرط چهار،یعنی عدم تداوم برنامه موشکی ،علیرغم رجز خوانی دوپینگی،بعلت عدم توانایی ومقدورات ،به گل نشسته است.با توجه به اینکه ذات رژیم ضدبشری و گروگانگیری اتباع خارجی در ژن این اهریمن است.شرط پنجم تا رژیم هست.اجرا شدنی نیست.مگر این که ،سنبه پر زور و به فروپاشی رژیم بیانجامد.تا نه تنها این گروگانها، بلکه مردم ایران وتمام بشریت از شرارت این رژیم شرور، نجات یابند.شروط شش تا ده و مسئله عدم دخالت در منطقه و.. با اقداماتی که توسط آمریکا ،بکمک متحدین اش در یمن،عراق،افغانستان(توافق اخیر با طالبان)،انجام گرفته ،باضافه تحریم حزب الله،حماس،جهاد اسلامی ،حوثی های یمن،شبه نظامیان شیعه در عراق و سوریه و به گل نشاندن عملی آنان،اجبارا بر رژیم تحمیل شده است و نیز تحمیل خروج رژیم، از سوریه و عراق (با توجه به تهاجمی عمل کردن اسرائیل و خود آمریکا) در حال انجام است.شرط یازدهم (خاتمه پدر خواندگی تروریستم) نیز با توجه به اقداماتی که در قاره آمریکا(ونزوئلا و..)آفریقا (لیبی و..) آسیا و خاورمیانه در شرف تکوین است.این شرط نیز در حال اجرا شدن تحمیلی است.قسمتی از مفاد دوازدهم، یعنی تهدید اسرائیل به نابودی و خرابکاری سایبری و همچنین فرا شرط استراتژیک یعنی خاتمه نقض فاحش حقوق بشر در ایران،کماکان به قوت خود باقی است.که با اجماع جهانی در ورشو،رژیم مجبور  خواهد شد با رد یا قبول این دو شرط (در هر دوصورت)   آخرین نفس های خود را بکشد . باقی میماند ما ملت ایران که باید وارد میدان میلیونی بشویم , که این هم درحال اقدام است 

۱۳۹۷ بهمن ۲, سه‌شنبه

بلندای نام ایران، وامدار شاهنامه فردوسی است . یکم بهمن ماه زادروز خداوند سخن فردوسی طوسی گرامی باد .



در سلوک و فرهنگ اهورايی شاهنامه
 تسلیم در مقابل اهریمنان، واژه‌ای بیگانه و بی‌معناست
یکم بهمن ماه زادروز پارسی گوی بزرگ فردوسی است. شاهنامه او نقش خیال انگیز و شاهكار حماسه و اسطوره ای است که در تار و پود ایران زمین سخت در هم تنیده شده است. شاهنامه عشق نامه است. نامه عشق است و عشق‌ نامه ‌ای سرشار از نگاره های خیال‌ انگیز، حماسی و اندیشه های پر مغز و نغز، زیبایی های پر رمز و راز ، میهن دوستي ، نوع دوستی، جوانمردی، فتوت و آزادگی است.آوازه فردوسی که امروز مرزهای جغرافیایی، قومی و نژادی را درنوردیده و جهان گير شده، به دلیل نقش بی رقیب، بی نظير و بی بدیل او در به تصویر کشیدن برترین فره انسانی و اخلاقی در چهره شخصیت‌ های نجیب شاهنامه است.شهروندان شاهنامه، اگر چه آمیزه‌ ای از جنس خیال، حماسه، افسانه و اسطوره اند، اما در گذر از صافی تخیل هنرمندانه، خلاق و اعجاز سخن شاعر، به جزئی جدایی ناپذیر، نامیرا و زنده در فرهنگ و یاد ويادگارهای ایرانی بدل شده اند. فردوسی در دوران تنهایی و درد بی پناهی تاریخ و فرهنگ ایران زمین، تنها و به تنهايی با شاهنامه به جنگ و ستيز و نبردي بی امان با تباهی بر می خيزد. در سلوک و فرهنگ اهورايی شاهنامه، تسلیم در مقابل اهریمنان، واژه‌ای بیگانه و بی‌معناست. فردوسی در لحظه لحظه های تنهایی و غربت غريبانه طولانی، عزت و سرفرازی به تاراج برده ایرانیان را در واژه واژه های شاهنامه باز آفرينی می‌کند. کاخ بلند، باشکوه‌، پر شوكت و بی‌گزندی که این شاعر بلند آوازه از نظم پی‌افکنده، قرن‌های متمادی است که در برابر گزند باد و بوران اهريمنان تاريخ مصون مانده و سند افتخاری برای هویت ملی، فرهنگ و تمدن ایران زمين شده است. بلندای نام ایران، وامدار شاهنامه فردوسی است. باید به احترام ۳۰ سال رنج اين اسطوره و شاعر دل خسته و خلوت گزیده برای حفظ فرهنگ و هویت ملي ایران، همگان در برابر او و رمز و راز هايش سر تعظيم فرود آوريم.
یک هزار و هفتاد و سومین زادروز نادره فرهنگ و ادب، حکیم ابوالقاسم فردوسی گرامی باد

۱۳۹۷ دی ۳۰, یکشنبه

به یزدان که گر ما خرد داشتیم , کجا این سرانجام بد داشتیم


مرحوم حبیب یغمایی تعریف میکرد : در دوره رضا شاه که عزاداری و سینه زنی و قمه زنی ممنوع شده بود ؛ یک روز ملک الشعرای بهار به مرحوم شوکت الملک - امیر بیرجند -گفته بود : الحمدالله ولایت شما هم درمانگاه دارد ؛ هم آب دارد ؛ هم مدرسه دارد ؛ هم جاده و راه دارد ؛ همه چیز هست ؛ اینکه بعضی ها هنوز شکایت میکنند دیگر چه می خواهند؟
مرحوم شوکت الملک گفته بود : آقا ! اینها درمانگاه نمی خواهند . اینها محرم میخواهند . اینها مدرسه نمی خواهند ؛ روضه خوانی میخواهند .کربلا را به اینها بدهید همه چیز به آنها داده اید !
*****
حبیب یغمایی متعلق به کوره دهی بود بنام "خور " که خیلی به آنجا عشق میورزید و در آنجا درمانگاه و کتابخانه و مدرسه ای ساخت و برای آبادانی آنجا جلوی هر کس و ناکسی ریش به خاک مالید و زانو زد . و مهمتر اینکه کتابخانه ای درست کرد و همه کتاب های خطی اش را که در تمام عمر آنها را با خون دل جمع کرده بود به آنجا منتقل ساخت و وصیت کرد بعد از مرگش او را در آنجا دفن کنند . اما میدانید مردم قدر شناس همان سامان با جنازه اش چه کردند ؟
وقتی پیکر رنج کشیده او با کاروان استادان و شاگردانش _ از جمله دکتر اسلامی ؛ دکتر باستانی پاریزی ؛ دکتر زرین کوب ؛ سعیدی سیرجانی وبسیاری دیگر از چهره های نامدار وطن مان - به روستای خور برده شد ؛ همان کودکانی که در مدرسه یغمایی درس میخواندند و همان مردمی که در درمانگاهش درد های خود را درمان کرده بودند ؛ به فتوای آخوندک ابله همان روستا ؛ دامن شان را پر از سنگ های درشت تر از فندق و کوچک تر از گردو کردند تا جنازه این خدمتگزار به فرهنگ ایران را سنگباران کنند . و درد انگیز تر اینکه پس از دفن جنازه حبیب یغمایی ؛ فرزندانش دو سه روزی در مقبره اش خوابیدند و کشیک دادند مبادا آن پیکر بیگناه را از زیر خاک در بیاورند و به لاشخور ها بدهند
متاسفانه تاریخ میهن ما از این ناسپاسی ها و قدر نا شناسی ها داستان های بسیار دارد .
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم