۱۳۹۶ مرداد ۶, جمعه

28 مرداد , روز رستاخیزملی !


روزهای داغ امرداد (سه روز 25 تا 28 امرداد) در راه است، وظيفه ملی خويش میداند بار ديگر روشنگری مستندی به مناسبت اين روز ها در اختيار شما بگذارد.

روشن و معلوم شده است اسنادی که دولت آمريکا (سيا) میگويد بتازگی منتشر کرده و بالغ بر 1000 برگ است چيز تازه ای ندارد. همه آن هزار و اندی برگ بصورت کتاب های گوناگون، وب سايت ها و نشريه های نوشتاری تکرار شده است. مگر دو مورد که نشان میدهد انگلستان در پيش از 25 امرداد و حتا همان شب در پی آن بوده است تا کودتایی عليه شاه و مصدق همزمان انجام بدهد که به دلايل ملی نافرجام میماند. اين مورد هم اگر اشتباه نکنم در يک يا دو کتاب در گذشته بصورت گذرا آمده است و اين دو مورد هم از نظر اين نگارنده موارد تازه ای نميتواند باشد.

تنها دليل انتشار اين اسناد برای بار چندم میتواند پنهانکاری و همصدایی بارژيم اصلاح طلبان اسلامی در ايران باشد و به منظور مشغول کردن مردم به موضوعی سوای معامله های سياسی پشت پرده.
 اينکه دولت انگليس  64 سال است؛ هرروز به همراه حزب توده و جبهه ملی وبرخی اعوان و انصارش، به طبل کودتا بودن 28 امرداد میکوبد برای پنهان کردن نقشه شيطانی اش میباشد. همانطور که در مورد 16 آذر که مردم به بازگشایی سفارت انگليس اعتراض داشته اند و انگلستان برای پنهان کردن اعتراض مردم، موضوع را با همکاری برخی از استادان وابسته به حزب توده به دانشگاه میکشند و آن بلبشو را راه میاندازند و با تعطيل کردن بیموقع و بيرون راندن دانشجويان جوی بوجود می آورند تا بتوانند موضوع اعتراض مردم به باز گشایی سفارت انگلستان را سرپوش بگذارند و موضوع را به مسخره ترين وضعيتی به ورود ريچارد نيکسون مربوط میکنند- سفر نيکسون در همان روز 16 آذر نبود.

در اسناد تازه بيرون آمده چندين و چند برگ سفيد وجود دارد که مشکوک است و راز هایی در آن پنهان میباشد و هنوز سيا و دولت آمريکا حاضر به افشای آن نيست.

در گزارش آقای لوی هندرسون سفير وقت آمريکا در ايران به تاريخ 30 سپتامبر 1951 آمده است: «شاه تاکيد کرد احساسات ملی عليه انگليس برانگيخته شده... در مورد نفت احساسات ملی عليه انگلستان تهييج شده و اين احساسات را عوامفريبان شعله ورتر ساخته اند و هرقدر بخواهم قاطع وقوی باشم نمی توانم برخلاف قانون اساسی و برضد جريان نيرومند احساسات ملی حرکت کنم...»

گويا انگليس با همکاری با حزب توده و با درگير کردن «سرتيپ محمود امينی» که در آن زمان به طور مرموزی به رياست ژاندارمری دولت مصدق رسيده بود و برادر وزير دربار بود؛ در پی راه اندازی کودتاییهمزمان برعليه دولت مصدق و حکومت شاه بود تا هم شاه محمد رضا پهلوی و هم مصدق را کنار زده و برادر ناتنی شاه (شاپور عبدالرضا پهلوی) را به سلطنت برساند. 

در اين جريان نام شخص ديگری که باعث لو رفتن نقشه کودتای نا فرجام شب 25 امرداد میشود (همان شبی که فرمان شاه مبنی بر عزل مصدق به درخانه او برده میشود و مصدق که گويا از کودتای پنهانی آگاه بوده میخواهد ضرب شصت نشان بدهد و سرهنگ نصيری را دستگير وزندانی میکند که خود نوعی کودتا عليه نظام پادشاهی وقت است) در اسناد جلب توجه میکند.

شخصی که با انگليسی ها ساخته و قصد خيانت دارد؛ سرهنگ اميرهوشنگ (قدرت الله) نادری نام دارد که يک افسر توده ای بوده و معلوم نيست به چه ترتيبی رييس اداره آگاهی شهربانی شده بود. نام سرهنگ قدرت الله نادری 9 روز پس از سقوط دولت مصدق در روز 28 آگوست 1953 برابر با 6 شهريور 1332، در نشستی که در آمريکا برگزار شده و کرميت روزولت و ويلبر و ديگر مقام های سيا  به منظور ارزيابی پروژه تی پی آژاکس حضور داشته اند افشا شده است. بنابراين آمريکا هم از موضوع کودتای طراحی شده انگليس عليه ايران «شاه و مصدق» با خبر بوده است. و چون شاهد شکست کودتا بوده فوری توسط لوی هندرسون به کرميت روزولت دستور میدهند ايران را ترک کند. روز 28 امرداد روزولت در ايران نبود.

نام اميرهوشنگ (قدرت الله) نادری، رييس اداره آگاهی شهربانی در ماجرای قتل سرتيپ محمود افشار توس رييس کل شهربانی در دوم ارديبهشت 1332 مطرح شده بود. به روايت نوشته دکتر مظفر بقایی سرهنگ نادری عضو حزب توده بود و پيش از آنکه به طور مرموزی به ريايست اداره آگاهی شهربانی برسد شش ماه در کرمان در زندان بوده است. نادری از افسران ناسيوناليست!! توده ای، طرفدار مصدق بود، به ترتيبی که قتل محمود افشار توس را تدارک میبينند تا به طرز مرموزی قدرت الله نادری به رياست آگاهی شهربانی برسد. بنابراين طبق اين اسناد مصدق و سرهنگ نادری و مسلما سرهنگ متين دفتری از جريان بقتل  رساندن افشارتوس بی خبر نيستند.

در اسناد تازه منتشر شده سندی يا نوشته ای که اشاره ای به قتل سرتيپ افشار توس بکند وجود ندارد. ولی میدانيم سفارت آمريکا در ايران در آن ماه ها ده ها گزارش و تلگرام به واشنگتن فرستاده است.

در اسناد تازه، گزارش مفصلی از کرميت روزولت رهبر عمليات ناکام سيا در تهران ديده میشود که مصدق را به تقلب و مهندسی انتخابات دوره هفدهم مجلس شورایملی متهم کرده و مصدق را يک بی قانون و شارلاتان معرفی میکند. میدانيم که دکتر محمد علی موحد هم که اخلاص و ارادتی به مصدق داشته انتخابات دوره هفدهم را «ابرِبلا» يا نا مبارک و بزرگترين اشتباه مصدق و آن کار را نا معقول خوانده و نوشته است اين کار «عجز و شکنندگی دکتر مصدق را نشان داد».

کادر فعال وتلاشگر حزب توده بابک اميرخسروی از مخالفان سرسخت نظام پادشاهی که از آن دوران مانده است، گويا وجدانش بيدار شده و به ندای پوزش خواهی خود پاسخ داده و می گويد: «در روز 28 امرداد طرح کودتایی به قصد سرنگون ساختن دولت محمد مصدق برنامه ريزی نشده بود. تصور يک کودتای دوم به جانشينی برای جبران شکست کودتای 25 امرداد با داده های معتبر نمیخواند و نه با امکانات و وضع آشفته و از هم گسيخته آنروز ايران و دشمنان نهضت ملی ايران جور در می آمد». همانطور که ملاحظه میشود او از «کودتای دوم» سخن میراند و بنابراين روشن میشود او هم از کودتایی که انگلستان در نظر داشته تا عليه مصدق و شاه (عليه ايران) انجام بدهد خبر داشته است.

اين مورد را افسر توده ای ديگری بنام سرگرد فريدون آذرنور هم تاييد کرده است.

اين گفته ها از سوی آدم های توده ای که سرسختانه با نظام پادشاهی مبارزه میکردند و کينه خصوصی ويژه ای نسبت به «محمد رضا شاه پهلوی» داشته اند يک سند تاريخی معتبر به دروغ هایی است که در باره 28 امرداد رديف شده است.  اين گفته های مستند از زبان کسانی که امروز زنده هستند نشان میدهد آنچه در باره کودتا نبودن 28 امرداد گفته ونوشته شده است همگی درست بوده و ادعای برخی از مغز شسته های وابسته به طرح انگليسی در حد موهوم يک کودتا باقی میماند و روسياهی به ذغال.

اين مورد نياز به پژوهش دوباره ندارد زيرا با داده های امروز و با نگاهی ژرف به قانون اساسی و حق قانونیکه پادشاه در عزل مصدق داشته (طبق قانون اساسی شاه نخست وزير را انتخاب میکند، نخست وزير با رای مردم انتخاب نمیشود) و سندی که خود مصدق در کتابش و ديگران مانند دکتر مظفر بقایی وديگران و فرزند آيت الله کاشانی در باره رخداد امرداد سال 1332 میدهند نشان میدهد تمام هياهوی کودتا بودن 28 امرداد جز هياهو برای هيچ نبوده است.  

احمد زيرک زاده از رهبران حزب ايران، جبهه ملی و از همراهان بسيار نزديک دکتر مصدق که تا آخرين لحظه ها در کنار مصدق بوده است، اطلاعات تازه و ارزشمندی در باره نقش مصدق و رخداد 28 امرداد داده است که نشان میدهد مصدق يک شخصيت بسيار ضعيف و بی ظرفيت  بوده. وی همچنين از دادن نسبت «خيانت» به مصدق وياران نزديکش مانند آيت الله کاشانی، حسين مکی، مظفر بقایی، ابوالحسن حايری زاده و ديگران ابایی بخود راه نمیدهد.

زيرک زاده میگويد: «... نسبت خائن به وطن بدون ارائه سندی محکم به ديگری دادن، ظالمانه و حتا دور از انسانيت است... تا آنجا که من میدانم هيچکدام از اين آقايان در صدد جمع آوری مال نبوده اند وآنچه از آنها باقی مانده، ثروتی نيست که برای آن کسی به وطن خود خيانت کند». البته او با اين جمله میخواهد بگويد اين آدم ها بخاطر مال به کشور خيانت نکرده اند منظور ديگری بوده است که به آن مقصود نرسيده اند و دليل آن هم رستاخيز مردم و هوشياری به موقع مردم در بزنگاه تاريخ بوده است. چون خود مصدق قصد داشته پادشاهی را به خاندان قاجار برگرداند نيت کسانی که در کنار مصدق بوده اند و پس از شکست مصدق اورا تنها میگذارند هم گرد آوری مال نبوده و کسب جاه و مقام را در نظر داشته اند.

آنچه امروز بسيار روشن و بدون شک و ترديد است تمايل انگليس به ادامه سلطه واستثمار خود بر ايران و حفظ منابع نفت و نگرانی بيمارگونه آنان از دست يافتن روس ها و آمريکایی ها بر منابع نفتی و منابع سرشار و موقعيت سوق الجيشی و استراتژيکی ايران میباشد. البته نگرانی هایی که انگليس در مقابل نفوذ حزب توده و روس های کومونيست در زير جلد آمريکا برانگيخته بود آمريکا را از استيلای روس کومونيست به هراس انداخته بود. همين مسئله مردم ايران را هم سخت به هراس انداخته بود و کابوس های وحشتناک قتل عام هایی شبيه آنچه استالين در روسيه راه انداخته بود جلوی چشمان مردم بود.  ولی انگليس از نفوذ روس نگران نبود، نگران از دست دادن موقعيت خودش بود. تاريخ نشان داده، از آن هنگام که، آمريکا قدرت گرفته است، انگليس هرجا که منافع خودرا در خطر ديده بجای استفاده از نيروی نظامی ونام انگلستان، آمريکا را به جلو جبهه فرستاده. جنگ نخست بين المللی و جنگ جهانی دوم و ويت نام و حتا موضوع ملی شدن نفت و آوردن خمينی همگی به پای آمريکا نوشته شده است. همه اين ها حاصل نيرنگ های انگليس و تفاهم آمريکا با انگليس بوده است. فشاری که انگليس به آمريکا آورد پای آمريکا در حمله به صدام حسين (عراق) باز شد.

البته مصدق با اشتباه هایی که کرد يک بحران اقتصادی-سياسی-اجتماعی چند ساله ای را به موج های بسيار سهمگينی مبدل کرده بود که دولت اورا در خود بلعيد و کسانی مانند خليل ملکی را بر آن داشت تا به او بگويد: «آقای دکتر مصدق! اين راهی که شما میرويد به جهنم است!» ويا دکتر محمد علی موحد را  برآن دارد که بگويد: «حتا اگر رویداد 28 امرداد 32 هم نمی بود، دولت مصدق محکوم به شکست و سقوط بود».

گرچه آن زمان هنوز فرهنگ سياسی ايران مانند امروز توسعه فراگير نداشت و وسايل ارتباط جمعی فراهم نبود ولی مردم منافع درازمدت ملی خودرا قربانی اشتباه های مصدق نکردند و مصالح کوتاه مدتی را که مصدق وعده میداد را ناديده گرفته و از هراسی که با بر روی کار آمدن حزب توده در سلول های مردم ريشه دوانده بود، و با نگاهی آگاه در عين نا بالغی جامعه سياسی با ارتشی بيدار ايران را از ورطه سقوط به دامن بيگانه (کومونيسم) نجات دادند. درست برعکس آنچه در روز های شورش سال 1979 عمل شد. اين همان کاری بود که انگليس در سال 1953 تدارک ديده بود ولی هوشياری مردم و ارتش مانع شد زيرا آنروز ترس از «کومونيسم» بود ولی در سال 1979 انگليس خودرا پنهان کرده بود و ترسی هم از آمريکا نبود زيرا نقشه بيرون راندن آمريکا از منطقه خاورميانه هم با گروگانگيری کشيده شده بود.

در بزنگاه تاريخ و کنش ها و واکنش های سياسی چيزی که بسيار غريب و عجيب می نمايد سردر گمی مردم و چالش های سياسی است که درهنگامه آشفته بازار سال 1953 توسط عوامل حزب توده، جبهه ملی و انگلستان فراهم میشود. اصولا نهضت ملی که پيش از نهضت ملی شدن نفت در ايران بوجود آمده بود (1951 و اظهارات شاهنشاه به لوی هندرسون)، انگليس را نگران میکرد ولی میدانست نهضت ملی شدن نفت  موجب منافع انگليس و سد راه وارد شدن آمريکا و روسيه به بازار نفت ايران خواهد شد ولی چون سودای نگرانی انگليس از وارد شدن آمريکا به بازار نفت وسياست در ايران هنوز در سر آمريکا بود طرح کردن مسئله کودتا و نسبت دادن آن به رستاخيز راستين مردم چنان امروز روشن شده است که ديگر نيازی به بيرون کشيدن اسنادی تازه ندارد.

مصدق که چند روز پيش از دريافت حکم عزل خود مجلس را منحل کرده و خودرا ساقط کرده بود، نتوانست در 28 امرداد در کنار مردم باشد. او خود هرگز رويداد 28 امرداد را يک کودتا نناميده است بلکه همواره راديو بی بی سی ويا عوامل انگليسی آنرا به دهان حزب توده و جبهه ملی انداخته اند.  

در پی لو رفتن و شکست کودتایی که انگليس پیگير بود تا در 25 امرداد با همکاری افسران حزب توده رخ بدهد سه روز داغی تا روز 28 امرداد، در تابستان سال 1953 را رقم زده است. جنبش حيرت انگيز مردم و حرکت جانانه ارتش با رهبری تيمسار فضل الله زاهدی، همکاری وطن دوستان وفاداری مانند فرزند برومند تيمسار زاهدی، آقای اردشير زاهدی، و پيوستگی مردم سقوط مصدق که ديگر در مقام نخست وزير نبود و همچنين پشتيبانی انگليس را با اشتباه های خود باخته بود چنان آسان کرد که هم طرفداران شاه، هم طرفداران مصدق و هم انگليس و هم آمريکا همه را شگفت زده کرد.  

همه آن اسناد که بنظر اين نگارنده در گذشته مورد مصرف حزب توده، جبهه ملی و اعوان انصارشان بوده، میخواهد توطئه ای که انگليس با همکاری حزب توده و جبهه ملی و برخی عوامل وابسته به انگلستان راه انداخته بود را کتمان و پنهان کند. اين موضوع  درکتاب های گوناگون و در سايت 1400 سال و رسانه های ديگر هم بخوبی نشان داده شده؛ که رويداد سه روز بين 25 تا 28 امرداد کودتا نبوده بلکه يک کار ملی ميهنی مردمی بوده است. اين  که میخواهند موضوع 28 امرداد را به آمريکا و سيا نسبت داده و 28 امرداد رايک کودتا نشان بدهند تنها به اين دليل است که میخواهند توطئه ای که در آن پشت با همکاری برادر وزير دربار سرتيپ محمود امينی و سرهنگ قدرت الله نادری (افسر حزب توده) براه افتاده بود و هردو، دولت و شاه محمد رضا پهلوی را (همزمان) ساقط و والاحضرت شاهپور عبدالرضا پهلوی برادر ناتنی شاه را   به سرکار آورند را پنهان کنند.

اگر میبينيم سروصدای زيادی اين دسته در باره اسناد تازه انتشار نمیکنند نگران اين بخش از نوشته ها هستند. ديگر گند بی مصرف بودن ادعای موهوم بالا زده و جای شکی هم باقی نگذاشته.

ح-ک

 از ایمیلهای رسیده .

۱۳۹۶ تیر ۳۰, جمعه

رضاشاه بزرگ : برای نجات و سعادت ملت ایران التماس نمیکنم ، بلکه حکم میکنم


مرا مستبد بدانید, مرا دیکتاتور بنامید ، باز هم حکم میکنم ...

برای نجات فرزندانتان از آبله و وبا و بیماری، حکم میکنم .....
برای زدودن جهل و خرافات و بیسوادی، حکم میکنم .....
برای رساندن ایران به جایگاه شایسته اش در جهان، حکم میکنم.....
برای آسایش و پیشرفت و رفاه همه ایرانیان، حکم میکنم .....
برای باسواد شدن و دستیابی به دانش و بینش، حکم میکنم .....
مرا دیکتاتور بنامید، باز هم حکم میکنم .....
برای نجات جان شما از دست راهزنان و دزدان، حکم میکنم .....
برای نجات ایران از تجزیه و برای یکپارچگی میهن، حکم میکنم .....
برای کوتاه کردن دست انگلیس و روسیه، از مال و جان و ناموستان، حکممیکنم .....
برای نجات افکارتان از چنگ خرافات آخوندی ، حکم میکنم .....
مرا مستبد بدانید ، ولی باز هم من حکم میکنم .....
برای داشتن ایرانی متمدن و پیشرفته و قدرتمند، حکم میکنم ......
برای ساختن دبستان و دانشگاه و راه آهن و کارخانه، حکم میکنم .....
برای آزاد ساختن دست زنان ازچادربرای استقلال آنها، حکم میکنم .....
هر تهمتی را به جان میخرم، مستبد و قلدر و دیکتاتور میگردم، اما ......
برای سربلندی و بزرگی و شکوه ایران و احترام و قدرت ایرانی باز هم
حکم میکنم


پس از یک عمر تازه فهمیدم چرا به رضا شاه می گفتند رضا قلدر!
پادشاه مملکت می رفته زمان حرکت قطارها رو هم کنترل می کرده تا اگر تاخیر داشتند دهن رییس راه آهن رو سرویس می کرده!
آخه آدمی با این نظم و ترتیب رو نباید از ممکلت بیرون انداخت؟!
تازه پسرش رو هم همراهش می برده تا یادش بده!

۱۳۹۶ تیر ۲۸, چهارشنبه

رقص ايرانـــــــی



پس از هجوم تازيان به ايران چه در قادسيه نخست در زمان عمر و چه در قادسيه دوم در روزگار خمينی مهاجم و تبهکار، هنر های سنتی و تاريخی ايران نيز مورد هجوم و تاخت و تاز قرار گرفت.

نه تنها ادبيات، چکامه سرایی و نويسندگی و آزادی سخن گفتن، بکار گرفتن بازی های فکری ايرانی مانند شطرنج و تخته نرد بکه موزيک و رقص هم مورد تاخت و تاز قرار گرفت.
عرب ها پس از آمدن به ايران بجای رقص های اصيل و سنتی ايرانی رقص عربی را که جز کوبيدن پا بر زمين و بصدا در آوردن زنگوله های بسته شده به پا و چرخاندن شکم نبود را جايگزين رقص ها و سنت های موزيک ايران کردند. تا به آنجا که رقص های ايرانی فراموش و به تباهی کشيده شد ولی رقص عربی (تازی) همه جا جای خودرا در فرهنگ تهاجمی «عرب» باز کرد.


تا آنجا که امروز هر رستوران، يا محفل وگردهم آیی ايرانی هم مورد تجاوز و تهاجم رقص عربی است درحاليکه ايران بيش از صد ها گونه رقص محلی بسيار زيبا با ترنم های شاد و هيجان آور دارد.

هنر رقص در ایران همواره در نزد مردم و جامعه مورد بی‌مهری قرار گرفته و پس از شورش و تهاجم فرهنگی قادسيه دوم به هنری ممنوعه بدل شد تا به آنجا که آموزش و اجرای آن با قوانین اسلامی و حکومتی در تضاد قرار داده شد. اگر به چکامه های ايرانی وفرهنگ گذشته و برخی گل وگلدان های کنده کاری شده گذشته وباستانی نگاه بشود آثار رقص ايران در آنها هنوز موجود است. برخی نقاشی ها بر در و ديوار کاخ های بجا مانده از دوران صفوی وپيش از آن هنوز نمايانگر اين فرهنگ و هنر قوی ايران است.

رقص اصیل ایرانی (کلاسیک و سنتی) به سه شاخهء مینیاتور و کرشمه و قاجاری تقسیم می شود که هر کدام با وجود نزدیکی و شباهت و حتی همپوشانی با یکدیگر، نکات ويژه ای دارند که تمایزشان از یکدیگر را بخوبی نمايان میسازند. هر کدام از رقص های ايرانی با بخشی از موسیقی اصیل و سنتی اجرا می شوند که با هم تفاوت دارند.

یک نکتهء بسیار جالب و قابل توجه این است که این شاخه های رقص ایرانی، بخصوص مینیاتور، با وجود اطلاق سنتی و کلاسیک که روح اصالت ایرانی را در خود دارند از هنر رقص در دوران باستان آگاهی نمیدهند و همه پژوهش کننده ها آن نمونه های رقص را بيش از دوران صفوی يا قاجار نمیتوانند ببينند. درصورتيکه در آثار رودکی و پيش از او آثار رقص در ايران وجود دارد ولی هجوم عرب ها ريشه های آنرا سوزانده است.

چنانچه می دانیم  رقص کرشمه و قاجاری در دوران قاجار شکل گرفته است. و رقص مینیاتور در دورهء پهلوی با الهام از نقاشی های مینیاتور ایجاد شده و از این لحاظ معاصر محسوب می شود. اما اینکه چرا به آن ها کلاسیک و سنتی اطلاق می شود خود مبحث دیگری می طلبد.

با وجود اینکه تا کنون هیچ اقدام رسمی برای تدوین خصوصیات رقص اصیل ایرانی به شکل ملی صورت نگرفته و تکنیک های این رقص بصورت تئوری به نوشته و سند پيوند داده نشده است، اما نمی توان تلاش های عده ای از رقصنده های حرفه ای در این رشته را برای ارائه و نمایش شیوهء درست اجرای این رقص نادیده گرفت، تلاش هایی که باعث می شود آشنایی بهتری با تکنیک های صحیح این رقص ایجاد شود.

پژوهش، آموزش و اجرای رقص، در حیطه‌ ممنوعیت‌های عرصه‌ تبهکاران فرقه آخوندی ايران سخت و تنگ و پرخطر شده است که شمار بسيار کمی از هنرمندان ایرانی، به طور آشکار پا به آموزش رقص گذاشته‌اند. اگر هم کسی مانند خرداديان (يک مردبدون توجه به شيوه رفتارش) در گسترش رقص ايرانی و پايدار نگاه داشتن آن میکوشد بسياری براو و شيوه رقص هايش خرده گيری میکنند و رفتار های شخصی اورا بر مسئله فرهنگ غلبه داده وهنر رقص را به تمسخر میکشند.

به دليل حضوربرخی رقص های آلوده به افتضاح و بهره کشی «سکسی» و اطلاق «رقص ايرانی» به آن بی عفتی ها نام ايران در کنار رقص ايرانی لکه دار شده است که وظيفه ما است تا اين پديده نا هنجار را هم پاکسازی بکنيم.

همه ايرانيان تاصدای موزيک می آيد آماده رقص هستند ولی هرگاه از آنان خواسته شود «کرشمه» و «غمزه» همراه امتناع میکنند ولی در دلشان غش و ضعف میروند تا پاشنه خودرا بگردانند.

همانطور که امروز برآن شده ايم تا چکامه سرایی، فرهنگ، موزيک را زنده نگاه داريم وظيفه همه ايرانيان است تا رقص کلاسیک ایرانی را دنبال کرده و در پی انتقال تجربیات به نسل‌های بعدی باشيم. برای اينکار بايستی از پذيرش هرگونه رقص عربی (تازی) در رستوران، گرد هم آیی ها ويا کاباره های ايران خودداری کنيم و اگر کسی از رقص های غير ايرانی بهره بگيرد با آن مبارزه کرده و خواستار هرچه بيشتر رقص های فولکلور و محلی ايرانی بشويم.
https://www.youtube.com/watch?v=7_o_bEGinKc&t=31s

۱۳۹۶ تیر ۱۹, دوشنبه

عهدنامه ترکمانچای به اضافه قرارداد توتال = " توتالچای !!


از محترم مومنی روحی .
عهدنامه ترکمانچای به اضافه قرارداد توتال = " توتالچای " !!
عهدنامه ترکمانچای پیمانی بود، که در اول اسفند سال 1206 خورشیدی، برابر با 21 فوریه سال 1828 میلادی، در پی به اتمام رسیدن جنگ های میان ایران و روسیه در زمان حکومت استبدادی و بی کفایت قاجار، بین این دو کشور امضاء گردید. برای انجام شدن این پیمان حقارت آمیز، از سوی فتحعلی شاه قاجار، میرزا ابوالحسن خان شیرازی، و الله یار خان آصف الدوله، و از طرف امپراتوری روسیه نیز ایوان باسکوویچ جهت بستن این معاهده ننگین حضور داشتند. عهد نامه ترکمانچای، بعد از معاهده گلستان، و در پی شکست ایران در جنگ در قفقاز جنوبی و آذربایجان امضاء شد؛ و در طی آن، بخش هائی از قلمرو دولت قاجار در قفقاز، شامل " خانات ایروان و نخجوان " ، از حاکمیت ایران سلب، و به روسیه واگذار شدند!
بر اساس این معاهده خوار کننده، به اضافه از دست دادن چند استان بزرگ در کشورمان، ایران حق کشتیرانی در دریای خزر (مازندران) را از دست داد؛ و ملزم به پرداخت نمودن ده کرور به روسها گردید(کرور واحد پول چندین کشور از جمله ایران در دوران سلسله قاجار بود. یک کرور در آن زمان، برابر با پانصدهزار تومان محاسبه می شده است.) ؛ این مبلغ کلان بابت پرداخت کردن غرامت به روسیه در نظر گرفته شده بود. امضای این عهدنامه سراسر ننگ و حقارت، به جنگ های بین روسیه و حکومت قاجار در ایران پایان داد؛ و در ازای آن، دولت روسیه متعهد شده بود؛ که از ولیعهد وقت ایران عباس میرزا حمایت کند!


امضای قرارداد توتال هم، که در مرحله اول، فقط پنج در صد از سرمایه گذاری ایران در سال را تأمین می کند؛ با حضور پاتریک پویانه مدیرعامل شرکت توتال، عزت الله اکبری مدیر پتروپارس، و بیژن نامدار زنگنه وزیر نفت جمهوری اسلامی به امضاء رسیده است. در حال حاضر این پیمان مخالفان سرسختی دارد؛ که بعد از چند روز پس از امضای قرارداد، هنوز صدای اعتراض شان بلند است. چه بسا تا سالهای سال نیز، مانند معاهده " ترکمانچای " مورد اعتراض صاحبنظران در این رابطه واقع بشود!
خبرساز شدن این قرارداد از آن جهت است؛ که اولین قرار داد نفتی جمهوری ملاها با یک شرکت غربی، بعد از رفع تحریم های هسته ای ایران است. در عین حال، اولین پیمان در قالب قرار دادهای نفتی ایران در دو سال اخیر می باشد؛ که مورد انتقادها و مخالفت های فراوان قرار گرفته است!
مخالفان قرار داد توتال چه کسانی هستند و چه می گویند؟ عمده ترین منتقدان قرار داد با شرکت فرانسوی توتال، مخالفان حسن روحانی هستند؛ از جمله اینها، حسین شریعتمداری سردبیر و صاحب امتیاز روزنامه کیهان است؛ که در انتقاد از این قرارداد، یادداشت های زیادی را در روزنامه اش منتشر کرده است. احمد توکلی، اصولگرا و نماینده سابق مجلس شورای اسلامی، که اکنون مؤسسه ای به نام " دیدبان شفافیت و عدالت " را تأسیس کرده نیز، از جمله منتقدان این قرارداد به شمار می آید!
محورهائی که موجب بروز این انتقادها شده اند عبارتند از: - محرمانه بودن جزئیات این قرارداد، که به گفته مخالفان، می تواند موجب فساد بشود. – درز اطلاعات محرمانه میدان های مشترک به طرف دیگر این قرارداد، توسط پیمانکاران خارجی است؛ که در این مورد پیمانکار شرکت توتال است که در قطر حضور دارد. محور بعدی هم – سیاست های دولت فرانسه، که منتقدان این پیمان، آن را دشمنی با ایران برآورد می کنند می باشد!
پاسخ دولت حسن روحانی به این انتقادها چیست؟ مقام های دولتی بخش عمده این انتقادها را بی اساس می دانند. در مورد محور محرمانه بودن جزئیات، دولت گفته است برای حفظ شدن اطلاعات تجاری از دسترسی رقیبان، جزئیات را منتشر نمی کند. این روندی است که دولت پیش تر نیز، در باره برخی دیگر از قراردادهای تجاری تکرار کرده است. اما بیژن نامدار زنگنه وزیر نفت کابینه کنونی دولت حسن روحانی، بخشی از این جزئیات را اعلام نموده، و به گفته او، نیمی از درآمد فاز 11 مصروف هزینه های توسعه خواهد شد. و توتال در طول قرارداد که بیست سال است؛ در مجموع حدود بیست میلیارد دلار خواهد گرفت؛ که برابر با پانزده درصد درآمد این میدان، از عمر مفید آن است!
از طرفی دیگر، وزارت نفت جمهوری اسلامی می گوید: در قراردادهای جدید نفتی، بازپرداخت به پیمانکاران زمانی آغاز می شود؛ که میدان به تولید برسد. بنابراین، به گفته وزیر نفت، در صورتی که پیمانکاران از قرار داد خارج شوند؛ سرمایه های شان باقی می مانند؛ تا که میدان به تولید برسد. و بعد بازپرداخت آغاز گردد. البته بیژن نامدار زنگنه در مورد جزئیاتی از این قرارداد، مانند ضرر و زیان های احتمالی، که ناشی از خروج از قرارداد می شود؛ چیزی نگفته و هیچ توضیحی در این باره نداده است !
امیدواریم که آخر و عاقبت این قرارداد به خیر بگذرد؛ و مردم بی نصیب از منافع مملکت شان، بیش از این از ناکارآمدی های این حکومت اشغالگر و دولت های بی کفایت آن، دچار خسارت های افزون تر بر اینی که هست نگردند. هرچند که این مردم، دست کم آنانی که سواد و درک دستیابی به اینگونه خبرهای ناخوشآیند را دارند؛ کمی از لاک بی تفاوتی های کنونی خویش خارج بشوند؛ و اندکی از وقت شان را، در مسیر آگاهی یافتن از آنچه که این حاکمیت منفور و دزد و جنایتکار بر سرشان می آورد سیر بکنند. اما چنانچه فقط بیننده و شنونده اینگونه اخبار باشند؛ و هیچ واکنشی نسبت به آنها انجام ندهند. پیوسته " کاسه همان کاسه و آش نیز همان آش " باقی خواهد ماند!
تفاوت عهدنامه ترکمانچای با قرارداد توتال، در رابطه با زمان های روی دادن این دو مورد، و نیز ارتباط زیان های مادی و معنوی آنها با یکدیگر است. جز فاصله زمانی منعقد شدن این دو پیمان ننگین، که حدود یک قرن و نیم می باشد؛ در باره نوع متن و موضوع این دو نیز هست. در اولی حاکمان حکومت عیاشان زنباره قجری، بخش های وسیعی از سرزمین اهورائی ما را به بیگانگان بخشیدند؛ در دومی هم، ابله ترین حکومت های موجود در جهان کنونی، سیاستمداران بی کیاست جمهوری سفاک و جنایتکار آخوندی، بقیه پول های مردم ایران را، که هنوز وقت کافی برای دزدیدن شان را به دست نیاورده اند؛ را در قالب انواع قراردادهای اقتصادی، به فرصت طلبان غربی رشوه می دهند؛. تا شاید که با این حاتم بخشی های بی مورد و غیر ضروری به دیگر ممالک دنیا، بتوانند خودشان را، از انزوای همه جانبه در جهان نجات بدهند!
" توتالچای = معاهده ترکمانچای به اضافه قرارداد توتال " زنگ خطری است برای میهن پرستان ایرانی، که با دقت به این مهم توجه نمایند. کسانی که دارائی های منقول شما را به این آسانی به دیگران می بخشند. به همین راحتی نیز، اموال غیر منقول شما را، یعنی بقیه قسمت هائی از خاک میهن تان را، که روسها در زمان سلسله قاجار، دلیلی برای گرفتن آنها را نداشته اند. اکنون به خاطر نزدیکی ها و رابطه های پنهان و آشکاری که با رژیم منفور اسلامی دارند؛ از پیکره سرزمین باستانی تان جدا خواهند کرد؛ و یا اسباب به تاراج رفتن آن توسط سایر کشورهای گیتی، از جمله انگلستان و فرانسه و آلمان، حتی خود دغلکارشان را فراهم خواهند کرد!

۱۳۹۶ تیر ۱۳, سه‌شنبه

تا پریشان نشود , کار به سامان نرسد .




امید است این دید گاه که اغلب از قوّه به فعل درآمده است، در باره ی  میهن ما ومردمش مصداق پیدا کند و نیا خاک ما از رهگذر سی وهشت سال بی کفایتی ولایتمداران  رژیم اسلامی  دچار آسیب جبران نا پذیر نشود وسر وسامانی بگیرد.

آنچه که تاریخ گواهی می دهد از جمله این است که گوشهای دیکتاتورنمی شنود، اما تا بخواهید زبانش کار می کند! تاریخ موارد بسیاری  ازتکرارحماقت ویااشتباه خود کامگان را ارائه می دهد،اما آنان زمانی از خواب غفلت بیدار می شوند که بسیار دیرشده باشد.

روزیکه سربازان امریکا صدام حسین را مضطرب وبا ریش بلنداز چاله ای بیرون می کشیدند، یقیناً به یادش آمد که در انتخابات سال گذشته 98/99 مردم عراق به او رأی داده بودند! واو با چنین رایی می پنداشت که مردم عراق  پشتیبان اویند، بیاد آن روزی  افتاد که با قدرت تمام حسن البکررییس جمهور وقت عراق را با کودتایی  بر کنار وخودجای او نشست وچه کباده کشی ها که نکرد، همه در برابرش کُرنش می کردند واو مست از باده ی غرور شده بود، می خواست رویداد قادسیّه را در ایران تکرار کند، سرزمین کویت را تصرف کرد و چه کرّ وفری می کرد، از شدّت شادمانی وتکبّر از پیروزی های خود، تیر به هوا می کرد ودر برابر برخی از دولتهای منطقه شاخ وشانه می کشید، به فلسطینی ها کمک مالی برای ایستادگی در برابر اسراییل می کرد وهر چه شورای امنیّت سازمان ملل بر علیۀ دولت اوقطعنامه صادر می کرد به خرجش نمی رفت، هر قدر اورا تحریم کردند، بازهم ازلجاجت ویک دندگی دست نمی کشید، زمانی به خود آمد که دیگر خیلی دیر شده بود وبالاخره خود جانش وکشور عراق امنیّت واعتبارش را به خاطر بی کفایتی اواز دست داد و هیچکس ازمیلیونها مجیز گویانش به کمک  ومراقبت ازاو نیامدند وحتا مخفیگاهش را  عراقی ها به آگاهی ارتش امریکا رساندند.

معمّر قذافی در لیبی، که دیدیم چه بر سر او وخانواده اش آمد! هیتلر در آلمان، موسولینی در ایتالیا، بشار اسد در سوریه، چائو شیسکودر رومانی، توجوهید کی نخست وزیردیکتاتور وجنگ طلب ژاپن در جنگ جهانی دوم که کارش به خود کشی کشید وهمچنین سران ورهبران دولت شوروی که به خاطراستبداد، ودخالت در امور سایر کشورها، و صرف هزینه های کمرشکن، به قصد گسترش مرام کمونیستی، نه تنها ناگزیر به سقوط شدند، بلکه پانزده کشور از پیکر آن خارج شدند واستقلال یافتند.

آن زمان که سلطان محمد خوارزمشاه، شاه پر قدرت وپُر نفوذ  خوارزمشاهیان، با حالی نزاردر پی شکست از قوای چنگیز مغول به جزیره ی آبسگون پناه برده بود، برغروربیجا وبی موردش چه لعنت ها که نفرستاد که ایکاش در برابر پیشنهاد چنگیزبرای برقراری روابط دوستانه وبازرگانی، دست دوستی دراز می کرد وحاکم اُترار رابه خاطر کشتن نمایندگان اعزامی چنگیز، مجازات می کرد.

جناب رهبر یقیناً جمال عبدالناصر، رییس جمهوری پیشین مصر ورَجَز خوانی های اورا بر علیۀ اسراییل به یاددارند، او با آنکه محبوبیّت بسیار زیادی بین اعراب داشت ودولتهای عربی نیز پشتیبان او بودند، باآنهمه امتیاز وسخنرانیهای آتشین وجنگجویانه اش بر علیۀ دولت اسراییل که حتا با تحقیرخطاب به آن دولت گفته بود: «اهلاً وسهلاً»، در جنگی که در سال 1967بین مصر واردن وسوریه با اسرا ییل به هدف نابود کردن آن دولت ازروی کره ی زمین در گرفته بود، آنچنان خود ومتفقینش ظرف شش روز متحمل شکست فاحش شدند که  مصرنه تنها تمامی سرزمین شبه جزیره ی سینا را از دست داد، بلکه از روی نا پختگی وعدم هوشیاری ناصر، خسارات مالی وجانی وحیثیّتی زیادی برآن کشور ومردمش تحمیل شد وآخرالامرچندی نگذشت که  ناصر از شدت تأثّر با عارضۀ سکته در گذشت (کشوراردن بیت المقدس وسوریه بلندی های جولان را از دست داد وفلسطینی ها آواره تر شدند)، گفتنی است که درآن زمان دولت اسراییل هنوز به سلاح اتمی مُجهّز نبود.

جناب رهبر، به آنچه که اشاره شد، قصّۀ حسین کُرد شبستری نیست، واقعیّت های تاریخی است، مکتبی است راهنما برای حکومتگران وصاحبان قدرت واشاره به حکم قطعی تاریخ، اگر اندکی هوشیاری وخیر خواهی نسبت به مردم ایران وسرزمین ایران داشتید، به جای کبّاده کشی ها ورَجَز خوانیهای توخالی ولی تحریک آمیز، با هوشیاری مراقب دسیسه های اسراییل دراغوای برخی ازمردم نا آگاه دردرون اقوام ایرانی می شدید وبه جای بگیر وبه بند وفشار، راه مهربانی ودوستی با آنان را در پیش می گرفتید وپولهای بیت المال را به جای ریختن به شکمهای  سیری ناپذیر حماس وحزب الله وحوثی ها ووو- برای بهبود شرایط زندگی هم میهنان تان هزینه می کردید، دریغ که  دیکتاتور ها وخود کامگان همواره دیر از خواب غفلت بیدار می شوند! در این باره مثال فراوانی داریم که به مصداق مُشت نمونه ی خروار، به همین مختصراکتفا می کنیم.
آری به حکم تاریخ چنین خواهد بودآخر وعاقبت رهبرو  رژیم او که نه گوشش از آنچه که به او توصیه می شود می شنود ونه قلب مهربان ورئوفی دارد، مگرمرگ طبیعی بداد او برسد، با همه ی این حال گور ولایتمداران جنایتکار نیز در امان نخواهد بود، چرا که این کار ابتدا از سوی همین ولایتمداران با تخریب آرامگاه رضا شاه بزرگ وناصرالدین شاه و بسیاری از آرامگاه های دیگر، بدعت  وبد آموزی شد.

خامنه ای حتا گوش به آقای میر دامادی، دایی ووصلۀ تن خود نمی دهد، در یو تیوب خواهید دید که این شخص چه دل چرکینی از رفتار واعمال خواهر زاده اش نسبت به مردم بیگناه ایران وسر نوشت ایران دارد، به او توصیه می کند تا دیر نشده به جبران مافات به پردازد.

تاریخ نه چندان دوررا ورق می زنیم، هیتلرهیچگاه قصد جنگ با امریکا را نداشت، اما امریکا به پشتیبانی ازانگلیس وفرانسه وروسیه شوروی، در جنگ جهانی دوم وارد کارزار شد وبا قدرت نظامی ومالی که داشت، موجب پیروزی دولتهای نامبرده گردید واز کشور آلمان خرابه ای بیش نماند ومردم آن دچار تنگدستی ومصیبت های فراوان شدند، سهل است که کشور آلمان به دوبخش تقسیم گردید.

اگرچه دولت ژاپن خود در جنگ با امریکا مُقدِم شده بود، اما دولت امریکا با ریختن بمبهای اتمی در دوشهر بزرگ ژاپن فاجعه ای را از برای مردم بی گناه آن کشور به وجود آورد، که نه تنها قلب مردم آن سرزمین را به درد آورد، بلکه بسیاری از مردم فرهیخته ی جهان به تقبیح آن پرداختند.

با همه ی این احوال از آنجا که دولتمردان این دوسرزمین، پس از جنگ انسانهای فهیم ودور اندیش بودند، نه تنها به امریکا فحش وناسزا ومرگ بر نگفتند، بلکه برای بازسازی کشورشان به راه دوستی با امریکا رفتند ونتیجه آن شد که این دوکشور از بابت پیشرفت صنعت، جزءِ هفت کشور صنعتی جهان واز نظر اقتصاد مقام والایی را کسب کرده اند وطوق عبودیّت امریکارا هم بر گردن ندارند.

با آنهمه جنایاتی که دولت امریکا در ویتنام مرتکب گردید، دولتمردان هوشیار ومیهن دوست آن کشور، به جای مرگ بر امریکا گفتن وفحش وناسزا دادن وازدیوار سفارتخانه اش بالا رفتن، دست دوستی با دشمن خود دراز کردند وبا کمک امریکا خرابه های جنگ را مرمّـت واقتصاد خودرا رونق بخشیدند واز این راه گامهای مفیدی از برای مردمشان برداشتند.

وقتی میگوییم که خامنه ای تاریخ نخوانده است، بی جهت نیست، مگر هردولتی که با امریکا رابطه دارد، نوکرآن دولت است؟ این چه تفکّر بی معنی است!؟ دولت امریکا هنوز در انگلستان وایتالیا وآلمان  وچند کشور دیگر اروپایی، پایگاه نظامی دارد، دررژیم گذشته دولت امریکا پایگاه نظامی در ایران نداشت،  اگر به وجود مستشاران نظامی اشاره می شود، بدیهی است که سلاح های خریداری از آن دولت، نیاز به آموزش داشت، همانگونه که در حکومت جمهوری اسلامی  مستشاران روسی وچینی و کره ی شمالی نه تنها در امور نظامی، بلکه در همه ی امورحضور دارند، اگر شاه به گفته ی مخالفانش عامل ونوکر امریکا بود، کدام احمقی نوکرگوش به فرمانش را ازخانه وکاشانه اش بیرون می کند!؟ مدارک واسناد برپایی انقلاب درایران با کمک مؤثرامریکا وانگلیس وفرانسه وروسیه ولیبی وعربستان واسراییل آنقدر زیاد ودر دسترس است که جای انکارندارد.

آقای خامنه ای این دشمنی ها ودشنام دادن ها وقطع رابطه با آن دولت کردن ژست ظاهری شماست، تا اینکه در درجۀ نخست لکّه ی بر سر کار آوردن تان را توسط آن دولت به پوشانید ودر درجۀ دوم اینکه دریافته اید تا زمانیکه  رفتار وتهدیدهای شما در منطقه برقراراست، محال است که دولتهای سودا گر انواع واقسام سلاح ها، چنان چشمه ی سود آوری را کور کنند، مگر اینکه منطقه از انواع سلاح ها اشباع و وچمچه به تهِ دیگِ مالی خریداران بخورد، اگربه جز این بود شما می توانستید ضمن بر قرارکردن روابط سیاسی با آن دولت، از او اسلحه نخرید و مستشاراز هر بابت مطالبه نکنید، روابط اقتصادی با امریکا لااقل این مزایا را داشت که ملت ایران به خاطر تحریم ها دچار تنگدستی وفحشا وفروش اعضای بدن وکودکان شان وقاچاق دوشیزگان وبانوان به خارج از کشورو معتاد وحاشیه نشینی چند میلیونی نشوند، وکارخانه ها یکی پس از دیگری بسته وکارگران گروه گروه از کار بیکار نگردند وناوگان هوایی ایران گرفتار نا بسامانی ها  وسقوط نشود، به این می گویند رهبری شایسته وفهیم، نه رهبری شما، که کارتان دراین بیست وهشت سال شده فحش وناسزا دادن به این دولت وآن دولت وبیت المال رادرراه امیال پوچ شخصی تان به بیگانگان دادن وهل من مُبارز طلبیدن،آنهم با هزاران درد بی درمان واختلافات درونی که با رهبری نا خردمندانه ی شما برای مُلک وملت به وجود آورده اید، به دوست تان دولت روسیه نگاه کنید، باهمه ی دشمنی ها وکدورتهایی که ازبابت تحریم واختلافات سیاسی بین او ودولت امریکا وچند دولت اروپایی هست، با آن دولتها قطع رابطۀ سیاسی نکرده است، لذا تداوم قطع رابطه با امریکا نشان از نگرانی های شما از مُنجسم نبودن ومتزلزل بودن شرایط واوضاع داخلی تان دارد، نه از موضع قدرت شما.
اگر اندکی خرد وهوشیاری در وجود شما بود، با یک نگاه جدّی به نتیجۀ انتخابات، متوجّه می شدید که 24 میلیون تن به خاطر لج با شما، به جای کاندیدای شما (ابراهیم رییسی جنایتکار) به شیخ حسن روحانی که ظاهراً رفتار تحمل پذیر تری از خود به مردم نشان داده است، روی آوردند و به موجب آماری که رسانه های داخلی ارائه داده اند19 الی 20 میلیون تن ازرفتن به پای صندوقهای رأی خودداری کرده اند که مجموعاً چهل وسه یا چهل وچهار میلیون تن، یعنی بیش از نیمی از مردم واجد رأی دادن، به شما و کاندیدای شما، نه گفتند،  که اگر گوش شنوا ویا اندک هوشیاری در شما بود طنین این زنگ هُشدار دهنده را می شنیدید وبه چاره جویی می پرداختید،هیهات.

گاه می اندیشم که چه بهتر خواهد بود که جناب رهبر به همین نحو که تا کنون رفتار کرده است، ادامه دهد، تا با رواج بیشتر فساد و اختلاسها وبالا کشیدن دار وندار مردم دست به دهان وبحرانهای سیاسی واقتصادی واجتماعی ووو -  باشد به حکم تاریخ نوید فرجی باشد، چرا که: « تا پریشان نشود، کار به سامان نرسد».

ک – ر.  30 جون 2017 از ایمیل های رسیده