۱۳۹۵ آبان ۹, یکشنبه

خاطره یک مهندس قدیمی ازهویدا در زمان تحصیل .


سالها پیش، زمان حکومت شاه ، «هویدا» آمد به استان سیستان و بلوچستان، دستور داد، دانش آموزان نخبه ای که شرایط مالی خوبی ندارند ، میتوانند با هزینه دولت (بورسیه) ادامه تحصیل دهند،، فقط معدلشان بالای نوزده باشد،، در تمام استان چهار نفر بودیم که این شرایط را داشتیم، پس از شنیدن این خبر رفتیم استانداری و خود را به هویدا معرفی کردیم و مدارک تحصیلی خود را ارائه کردیم، سه نفر اهل سنت و یک نفر اهل تشیع بودیم، ایشان بعد از دیدن مدارک ما گفتند فورا پیگیر کارهای تان باشید و به رییس آموزش و پروش دستور داد هر چه زود تر ما را به دانشگاه فردوسی مشهد معرفی نماید،،
ما خوشحال و شادمان، در پوست خود نمی گنجیدیم، چون واقعا توان ادامه تحصیل در یک شهر دیگر را نداشتیم،
فردا صبح، با مدارک تکمیلی و رفتیم آموزش و پرورش استان تا مراحل اعزام را طی کنیم،
اما رییس آموزش و پرورش گفت ، متأسفانه شما نمی توانید بروید، پرسیدیم چرا؟ 
گفت، این بورسیه لغو شده و سال آینده شاید اجرا شود، شما آدرستونو بدید اگر خبری شد ، بشما اطلاع میدیم،
ما: ولی دیروز که جناب هویدا گفتند،،،،
حرفم را قطع کرد و گفت،: همان جناب هویدا دیشب که تشریف بردند پایتخت، بمن گفتند اگر این نخبه گامتان آمدند بگویید فعلا دست نگهدارند تا سال بعد ،،
انگار آب سردی روی مان ریختند، جواب پدر و مادر و فامیلی که به همه گفته بودیم ما «مهندس» شدیم را چی بدهیم؟
آنقدر ناراحت بودیم که یادمان رفت از رییس خداحافظی کنیم،، داشتیم با ناراحتی و بد و بیراه گفتن به هویدا و شاه و همه مسئولین از ساختمان که نه از چهار دیواری آموزش و پرورش بیرون می آمدیم که یکی مارا صدا زد،، برگشتیم ، نمی شناختیمش، سلام کردیم و گفت، شما همون دانش آموزان نخبه هستین؟گفتیم ، بله،گفت، رییس آموزش و پرورش میخاد چهارتا از فامیلاشو که شرایط شما رو ندارن ، به دانشگاه مشهد معرفی کنه،، شما باید برید تهران و این مسئله رو به شخص هویدا بگید،، و رفت،،
چهار نفری به هم نگاه کردیم و در این فکر بودیم که ، ما که پول نداریم تا تهران برویم، ضمن اینکه تاحالا تهران نرفتیم، چطور پیدا کنیم هویدا را؟
اما از طرفی ازاینکه داشت آینده مون از بین میرفت ناراحت بودیم،، وضع مان طوری نبود که به پدر و مادرمون بگیم پول بدید ما بریم تهران،،
من دایی داشتم که قاچاق سیگار میکرد و وضعش خیلی خوب بود،، چهار نفری رفتیم خونه اش و جریان رو گفتیم، دایی ام بما پنجاه تومان، (پنج تا صد ریالی) بما داد ، آنقدر خوشحال شدیم که خدامیداند، تازه آدرس یکی از مشتریانش را که برایش سیگار می فرستاد تهران بما داد و گفت با تاکسی مستقیم برید منزل این بنده خدا ،،، سرازپا نمیشناختیم، همانروز عصر بلیط اتوبوس گرفتیم و حالا به چه بدبختی رسیدیم تهران بماند، لباسهای کهنه مان گرد و خاکی شده بود و موها و سر و صورتمان همه خاکی،، بعداز شستشوی سر و صورتمان و تکاندن لباسهامان در سرویس بهداشتی ترمینال ، تاکسی گرفتیم و آدرس دوست دایی ام را دادم، اتفاقا منزلش نزدیک ترمینال بود و راننده تاکسی انسان شریفی بود، ما محو ساختمانها و خیابانها و مناظر تهران شده بودیم که راننده تاکسی گفت این همون منزل مورد نظر شماست، بعد از تشکر و حساب کردن کرایه رفتیم درب منزل را زدیم و آقا پسری آمد و خودمان را معرفی کردیم ، و رفت داخل و بعد از چند دقیقه مرد جا افتاده و خوش چهره ای آمد و بعد از احوالپرسی ما را برد داخل ، و بهترین و لذیز ترین «چای» عمرم را آنجا خوردم، چون من چای زیاد میخورم ولی سه روزی بود که چای نخورده بودم، از نگاه خانواده این بنده خدا می فهمیدیم که از دیدن لباسها (محلی) و کهنه و چهره های بهم ریخته مان بسیار متعجب بودن،، قرار شد استراحتی بکنیم و آخر وقت بریم دفتر نخست وزیری،، وقتی از خواب بیدار شدیم ، هوا کاملا تاریک شده بود،، سریع دوستان رو بیدار کردم و گفتم بلندشید شب شد،، مثل دیوانه ها دور خود میچرخیدیم و حرص میخوردیم، دوست دایی ام که صدای ما را شنیده بود وارد اطاق شد و گفت خیلی خسته بودین، گفتیم ، چرا بیدارمان نکردین؟ 
گقت ، دیدم حسابی خسته اید حیفم آمد ، مشکلی نیست فردا صبح اول وقت میریم،، بنده خدا حسابی برای ما زحمت کشیدن،، به درخواست «علی» آقا، دوست دایی ام ، رفتیم دوشی هم گرفتیم و حسابی سر حال شدیم، شاید بخاطر راه زیادی که در اتوبوس بودیم بدنمان بو میداده، هر چی بود خیلی حال داد،، بعدم شام آورد وما چون خیلی گرسنه بودیم امان ندادیم،، و سر سفره شام ،که با سفره های ما خیلی فرق داشت، جریان خود را برایشان تعریف کردم، چون برای اولین بار بود که می دیدیم سر سفره که یک یا چند غریبه نشستن ، خانواده میزبان هم مینشینند، ما اصلا رسم نداشتیم، بعد از شام هم با ماشین ژیان علی آقا رفتیم چرخی در شهر زدیم و حسابی خوش گذشت،، و من همیشه به این فکر میکردم، اگر علی آقا نبود با این پول ما که فقط برای برگشت بود
چکار میکردیم؟ شاید دوستانم هم همین فکر را میکردند،،
برگشتیم منزل و بعد از چند ساعت صحبت از وضعیت مردم استان مان و فقر و محرومیتها، خوابیدیم ، و من دوستانم خیلی استرس داشتیم ، فرا صبح به اتفاق علی آقا رفتیم دفتر جناب هویدا، بدون فوت وقت رفتیم به دفتر ایشان و همه محو لباسها و سر وضع ما که تازه بهتر شده بود ، بودند، ایشان تا ما وارد اطاقشان شدیم از پشت میزش بلند شد و با تک تک ما دست و روبوسی کرد، و مار روی مبل های چرم مشکی کنار میزش نشاند و خودش هم کنار ما نشست، و گفت، خب بسلامتی رفتید ثبت نام کردید؟
من به نمایندگی از طرف دوستانم گفتم ، نخیر،قربان، رییس آموزش و پرورش استان میخاد چهار نفر از فامیلاشو جای ما بفرسته،، برای همین آمدیم خدمت شما، چنان بر افروخته شد که ما هم ترسیدیم، بلند شد، ما هم بلند شدیم، و گفت، گوه خورده مردیکه دزد، غلط کرده بی نام٬٬٬٬٬٬٬٬)، و به شخصی که اونجا نشسته بود گفت فورا تلفن رییس آموزش و پرورش زاهدان را برایم بگیر، آن مرد گرفت و گوشی را داد به جناب هویدا، فریاد میزد، از امروز میری نیکشهر (یکی از شهرستانهای واقعا محروم و دور افتاده استان) و بعنوان نامه بر خودتو معرفی میکنی، الان ابلاغت را میفرستم، نمیدونم اون بابا چی گفت ،که هویدا گفت:چرا میخایی حق این جوانان رو ضایع کنی؟
چرا نمیذاری اینها فردا برای کشورشون کسی بشن؟
اگر فامیلهای تو امتیازات رو دارن میگفتی، ولی حق این جوونا را ضایع نمیکردی، فردا صبح نامه ی شروع به کارت در نیکشهر رو برایم تلگراف کن،
و گوشی را داد به همان مرد، و بما گفت میروید و وسایلتان بر میدارید و میروید مشهد، معرفی نامه هم نمیخاد، خودم هماهنگ میکنم، فقط اسامی و نام پدر تونو به منشی من بدید، و منشی را خواست و گفت اسامی اینها رو بگیر و کمکشان کن،، از ایشان خداحافظی کردیم و ایشان تا دم درب اطاقشان همراهمان آمدند، ما همانجا احساس کردیم برای خودمان شخصیتی هستیم،، رفتیم خدمت منشی ، واسامی خود و پدر مان را دادیم و ایشون، پاکتی بما داد، ما فکر کردیم آدرس و یا معرفی نامه به دانشگاه مشهد هست،
رفتیم منزل علی آقا و هرچه اصرار کرد شب نروید، گفتیم هر لحطه اش دیره و بابت همه زحمات خودش و خانواده ش ازش تشکر کردیم، و دعوت کردیم حتما تشریف بیارن استان ما تا جبران کنیم ، ایشان ما را تا ترمینال هم رساند، وقتی رفت به دوستانم گفتم نه نهار میخوریم و نه شام، یکم نان خشک و پنیر میگیریم و میخوریم چون پول بلیط کم میاریم،، بلیط خریدیم و منتظر حرکت اتوبوس بودیم که من پاکتی که منشی داده بود را در آوردم تا ببینم چه نوشته،، دیدم مبلغ چهارصد تومان (چهار تا هزار ریالی) داخلش هست، که برای هر نفرمان صد تومانه، اونجا بود که فهمیدم چرا به منشی گفت ،«کمکشان کنید»،،
از خاطرات مهندس مصطفی(،،،،،،،،،)پ،ن،۱
اینکه در اون روزگار چقدر به باسواد شدن مردم مخصوصا مردم محروم سیستان و بلوچستان، اهمیت میدادن،
اینکه بخاطر تخلف یک مدیر سریعا او را عزل کرد و حق مظلوم را از ظالم گرفت،
اینکه ، انسانیت و شرافت از راننده تاکسی گرفته تا علی آقایی که با وجودی که غریبه بودیم و نا آشنا به شهر نه کرایه بیشتر گرفت و نه بیخودی چرخاندمان درشهر، و با اینکه علی آقا هنوز دایی بنده را ندیده و فقط با هم کار تجاری میکردن ولی برایمان سنگ تمام گذاشت،
اینها همه بماند، اینکه چهار تا از محرومترین منطقه کشور، با ظاهری متوسط و لباس محلی، بدون تشریفات و وقت قبلی گرفتن، با «نخست وزیر» کشور دیدار میکنن، رو هرگز نمیشود اسمی برایش گذاشت،
پ،ن۲
امروز این چهار دانشجو بورسیه ای که من افتخار آشنایی از نزدیک با دو نفرشان را دارم ، از بهترین و بزرگترین مهندسین «سازه» کشور هستند که خدمات بسیار زیادی به مردم استان مان کردند، و در حال حاضر دوران باز نشستگی خود را میگذرانند،
از ایمیلهای رسیده

حاکمیت ایران در دریای پارس / کسانیکه موذیانه این حق مطلق را رد میکنند دشمن ایرانند .

حاکمیت ایران در دریای پارس
(کسانیکه موذیانه این حق مطلق را رد میکنند، ایرانی نیستند)
هم میهنان ارجمند
بادرود ومهر
در مورد دریای پارس وجزایر سگانه گفتگوهائی بدور از حقیقت بین بعضی از ایرانیان برونمرز پیشگرفته شده وبخصوص افرادی مرموز که مرتب در مورد مسائل  میهنمان صحبت مینمایند وخودراصاحبنظرمیدانند، مرموزانه و موذیانه بگونه ای در این امرمهم (دریای پارس وجزایر سگانه)صحبت میکنند ونظر میدهند تا مبادا خلاف  تعهداتی که در برابر بیگانگان دارندسخنی گویند ومنافع مزدوری خود را در خطر اندازند، نوشته زیر را تقدیم  میدارم تا آگاه گردید ودر مقابل سخنان  مرموزانه کسانیکه خودرا ایرانی مینامند ولی درجهت حفظ جاه ومقام وموقعیت مادی، خود را در اختیار بیگانه گذارده اند وبنوعی در دفاع از مایملک ملت ایران در گفتگوهایشان  دوری میجویند ویابنوعی مرموزانه از آن صحبت میکنند، بپاخیزید وبگونه ای (همراه با مدارک) اینان را رسواکنید.
مدتی است که دوباره حاشیه نشینان  جنوبی دریای پارس بنا بر عادت دیرینشان که خدمت به غرب متجاوز است فریاد رد حاکمیت ایران برجزایر سگانه تنب کوچک /  تنب بزرگ/ ابوموسی را پیش گرفته اند این کوتاه فکران دور ازآگاهی سیاسی وقرارداد های جهانی اند و از گذشته تاریخی دریای پارس وبخصوص سرزمین هائی که درآن زیست میکنند آگاهی ندارند. اینان نمیدانند که خود وسرزمینهائی که درآن زیست میکنند  نیز در گذشته  نه چندان دور درمالکیت ایران  بوده که متأسفانه بدلیل بی  لیاقتی حاکمان وقت در ایران وسرسپردگیشان به ببیگانه از ایران  جدا گردیده اند.
اکنون ما ایرانیان درهر مکانی که زیست داریم بایستی حقانیت  ایران زمین بر جزایر سگانه ودیگر جزایر در دریای پارس را باستناد مدارک معتبر بگوش جهانیان برسانیم تا از اینطریق هم حاشیه نشیانان دریای پارس را به عدم آگاهیشان بمسائل تاریخی واقف سازیم وهم منادیان دروغ پرداز وخدمتگذار بیگانه را آگاه نمائیم  تاشاید  بخود آیند واز بیگانگرائی دوری جویند . 
مجموع جزاير و شهرستان ابوموسى با وسعتى بيش از ۶۸ کيلومتر مربع مشتمل بر جزاير ابوموسى، جزيره تنب کوچک، سيرى، فرور بزرگ و فرور کوچک است.
جزيره ابوموسى با وسعت ۱۲ کيلومتر مربع، تنب بزرگ با ۱۱ کيلومتر مربع و تنب کوچک با ۲کيلومتر مربع مساحت همراه با ساير جزاير ايرانى خليج فارس، دنباله  چين خوردگى هاى زاگرس محسوب مى شود.
Image result
جزيره ابوموسى يکى از ۱۴ جزيره استان هرمزگان و نزديک ترين و پهنه خشکى از خاک ايران به خط استوا است که در طول ۲۲۲ کيلومترى بندرعباس و ۷۵ کيلومترى بندر لنگه واقع است.

نام جزيره ابوموسى به صورت هاى مختلف در تاريخ ايران به کار گرفته شده است که از آن جمله مى توان به ابوموسا، غضنفر، بوم موسى - بوموف، بابا موسى، و  گپ سبزو اشاره کرد.

اين جزيره با طول و عرض حدود ۵/ ۴ کيلومتر به عنوان يکى از مراکز صدور نفت خام کشور با ظرفيتى قابل توجه محسوب مى شود. به دليل نبود آب شيرين و اراضى مناسب کشاورزى بيشتر مردم ابوموسى ماهيگيرند. در اين جزيره، معدن خاک سرخ نيز وجود دارد.جزيره تنب بزرگ به مساحت بيش از ۱۰ کيلومتر در فاصله  ۱۴ مايل دريايى از جنوب غربى جزيره قشم واقع شده است.

جزيره تنب کوچک مثلث شکل و در ۶ مايلى غرب جزيره تنب بزرگ قرار دارد. فاصله آن تا مرکز استان از طريق دريا حدود ۱۰۵ مايل دريايى و مساحت آن حدود ۲ کيلومتر مربع است.
اين جزيره غيرمسکونى است.خليج فارس و جزاير آن از جمله ابوموسى در روزگار عيلاميان به ويژه در زمان سلطنت «شيلهک اين شوشيناک» در ۱۱۶۵ سال پيش  از ميلاد تحت تسلط اين سلسله بوده است.
در دولت ماد نيز جزاير خليج فارس جزو يکى از ايالت هاى جنوب غربى و سپس جزو ساتراپ (استان) چهاردهم دولت ماد به نام «درنگيانه» و بخشى از کرمان بود.
در دوران هخامنشيان اين جزاير از جمله جزاير ابوموسى و تنب کوچک و بزرگ به موجب بند ۶ ستون اول کتيبه بيستون جزو استان پارس بوده است.
همچنين در دوران اشکانيان در روزگار سلطنت مهرداد اول (۱۷۱- ۱۳۸ پيش از ميلاد) بنادر و جزيره هاى پارس تحت حکومت اين سلسله قرار گرفت.
در عهد ساسانيان جزاير و بنادر خليج فارس جزو قلمرو ايران و شهر اردشير از استان پارس و جزو پادکيسان نيمروز بود. پس از ورود اسلام به ايران در دوره اقتدار آل بويه از ۳۲۲ هجرى قمرى بنادر و جزاير سراسر کرانه هاى خليج فارس در قلمرو فرمانروايى آنها قرار داشت.
اين فرمانروايى به دست سلجوقيان کرمان ادامه داشت تا اين که پس از انقراض ملوک کيش در سال۶۲۶ هجرى قمرى در روزگار اتابکان فارس و ايلخانان مغول والى هاى درياى فارس يا ملوک هرمز در جزيره کيش سکنى گزيدند و تا سال ۷۷۹ هجرى قمرى بر تمام جزاير خليج فارس و درياى مکران- عمان- حکومت کردند.
تيموريان نيز خراج جزيره کيش و ساير جزاير خليج فارس را تا سال ۸۷۳ هجرى قمرى که در ايران حکومت داشتند، جزو فارس محسوب و وصول مى کردند. با ورود  پرتغالى ها به خليج فارس و آغاز فعاليت هاى استعمار نوين در منطقه، جزاير اين خليج از جمله ابوموسى به اشغال دريانوردان پرتغالى درآمد.
در روزگار سلطنت شاه عباس صفوى، پس از يک دوره طولانى نبرد، جزاير و بنادر ايرانى در خليج فارس از جمله ابوموسى، قشم، هرمز و بحرين به وسيله نيروهاى  ايرانى آزاد شد که به همين مناسبت بندر گمبرون به بندر عباس تغيير نام يافت.در سال ۱۱۴۷ هجرى قمرى (۱۷۳۵ميلادى ) نادرشاه افشار، لطيف خان دشتستانى را  به سمت حاکم ايالت هاى جنوب ايران و کاپيتانى کل سواحل و بنادر و جزاير خليج فارس منصوب کرد که اين فرد در سال ۱۷۳۶ ميلادى به بحرين لشکر کشيد و شيخ  جبار هوله، ياغى بحرين را شکست داد و کليد دژ بحرين را براى نادرشاه فرستاد.
کريم خان زند نيز در سال ۱۱۷۹ هجرى قمرى (۱۷۶۵ ميلادى) بر سراسر منطقه فارس و جزاير خليج فارس از جمله ابوموسى و بحرین و ... اعمال حاکميت کرد. در دوره قاجاريه آقامحمدخان پس از شکست دادن جانشينان کريم خان زند، موفق شد بر تمام ايران از جمله بنادر و جزاير خليج فارس مسلط شود.
در روزگار فتحعلى شاه هم جزاير درياى پارس از جمله کيش، بحرين، ابوموسى، هندورابى، تنب بزرگ و تنب کوچک، فارور و ... جزو ايالت فارس محسوب مى شد و در سال ۱۲۶۳ ه.ق کرانه ها و جزيره هاى خليج فارس از جمله جزيره ابوموسى بخشى از ايالت «بنادر خليج فارس» شد.
در سال ۱۸۵۳ اسعتمار بريتانيا که از سال ۱۸۱۹ به بهانه حفظ امنيت در خليج فارس استقرار يافته بود در راه تثبيت سلطه خود، حکام منطقه را در کنفراسى جمع کرد و آنها قراردادى را تحت عنوان صلح جاويدان امضا کردند که به موجب آن بريتانيايى ها اجازه يافتند نه تنها به بهانه مبارزه با دزدان دريايى بلکه به بهانه حفظ امنيت  خليج فارس بتوانند در هر حادثه اى که در کرانه هاى خليج فارس اتفاق مى افتد مداخله کنند. در سال ۱۸۱۹ ميلادى بريتانيا در پى اين کوشش ها جزاير ابوموسى و  تنب بزرگ و کوچک را که از روزگار کهن در تملک ايران و جزو لاينفک خاک آن بود به اشغال خود درآورد.
دولت ايران در دهه نخست قرن ۱۳ بارها حق حاکميت خود را بر جزاير تنب و ابوموسى اعلام کرد و در تاريخ ۵ اسفند ۱۳۰۸ هم وزارت خارجه ايران، نامه اعتراضى  را مبنى بر برافراشتن پرچم بريتانيا بر فراز جزاير ابوموسى و تنب بزرگ به وزير مختار بريتانيا در تهران نگاشت.
حکومت ايران در طول سال هاى بعد نيز همواره ضمن انجام اقدام هايى مشابه و نامه نگارى هاى متعدد که همگى از اسناد معتبر حق حاکميت ايران محسوب مى شوند، بر احقاق حق خود پاى مى فشرد، تا اين که در نيمه دوم سال ۱۹۷۱ دو کشور توافق کردند که يک روز پيش از خروج نيروهاى بريتانيايى از خليج فارس، ايران نيروهاى خود را به جزاير مسکونى ابوموسى و تنب بزرگ و جزيره غيرمسکونى تنب کوچک اعزام کند و بدين ترتيب پس از حدود ۸۰ سال که سياست استعمار برخلاف حقوق مسلم تاريخى مانع اعمال حاکميت ايران بر اين جزاير شده بود، پس از گفت وگوهاى طولانى و پيگير، بار ديگر اين جزاير تحت حاکميت بر حق ايران قرار گرفت.
امارات متحده عربى اينک بر پايه همين توافق است که پس از 34 سال بر ادعاهاى خود مبنى بر مالکيت جزاير سه گانه ايرانى اصرار مى ورزد. در واقع ادعاهاى امارات پس از نزديک به ۳۰ سال بر اساس خلقيات ناسيوناليستى اعراب يک ادعاى حيثيتى فاقد مبناى حقوقى و سياسى است که خود امارات هم به آن واقف است اما  به اصرار بیگانه در متن برخى بيانيه ها گنجانده مى شود تا عقب نشينى عرب در برابر ایران تعبير نشود.
بایستی اماراتی ها ومزوران ایرانی نما را آگاه ساخت که بروند ودر کتابخانه های معتبر جهانی در مورد حاکمیت مطلق ایران در مورد دریای پارس وجزایر آن بررسی نمایند تا پی برند حاکمیت در این امر مهم ازآن ملت ایران بوده وهست است.
مهندس روحانی .آلمان

ایران وطن ماست کوروش پدر ماست .


بار دیگر استقبال باشکوه و خودجوش مردم میهن پرست ایـــران از هفتـــــم آبان روز جهانـــی و ملــی کوروش بزرگ با شعارزیبــای  ( ایـــران وطن ماست *** کوروش پدرماست ) لرزه بر اندام رژیم ضد ایرانی جمهوری اسلامی و دشمنان دیرین هویت و فرهنگ اهورائی ایران انداخت.
تصاویر منتشر شده در شبکه‌های اجتماعی از تجمع هزاران نفر در اطراف مقبره کوروش در نزدیکی شیراز حکایت دارد. 
* درود بر همه باورمندان به هویت وفرهنگ پربار ایران اهورائی *