۱۳۹۵ اسفند ۲۰, جمعه

زنان ایران همیشه در صف نخست مبارزه بوده اند / بمناسبت 25 اسفند روز بزرگداشت پروین اعتصامی



Inline image 1

عمر پروین اعتصامی بسیار کوتاه بود، کمتر زنی از میان سخنگویان اقبالی همچون پروین داشت که در دورانی این چنین کوتاه شهرتی فراگیر داشته باشد.  شعر پروین شیوا، ساده و دلنشین است. مضمونهای متنوع پروین به باغ پرگیاهی مانند است که به راستی روح را نوازش می دهد. اخلاق و همه تعابیر و مفاهیم زیبا و عادلانه آن چون اختری تابناک بر دیوان پروین می درخشد چنانکه استاد بهار در مورد اشعار وی می فرمایند پروین در سرایندگی با  بیانات حکیمانه و عارفانه روح انسان را به سوی سعی و عمل امید، حیات، اغتنام وقت، کسب کمال، همت، اقدام نیکبختی و فضیلت سوق می دهد. 


نمونه ای از اشعار پروین اعتصامی که پس از صدور فرمان حق آزادی به زنان ایران از سوی رضاشاه بزرگ سروده شده .


                   زن در ایران، پیـش از این گویی که ایرانی نبود
                    پیــــشه‌اش جز تیره‌روزی و پریشــــــانی نبود
زندگی و ‌مــــرگش اندر کنج عزلت‌ می‌گذشت
زن چه بود آن روزها، گــــر زان که زندانی نبود
کس چو زن، انـــدر سیاهی قرنها منـــزل نکرد
کس چو زن، در معبــد سالوس قــربانی نبود
در عدالتخانـــــه‌ی انصاف، زن شاهـــد نداشت
در دبستان فضیـــلت، زن دبستـــــــانی نبود
دادخواهیهـــــای زن می‌مانــد عمری بی‌جواب
آشکارا بـــــــود این بیــــــداد، پنهـــــــانی نبود
بس کســـان را جامه و چوب شبانی بود،
لیک در نهــــــــادِ جمله گـــرگی بود، چــوپانی نبود
از بــــــرای زن به میــــــدان فــــراخِ زنــــــــدگی
ســرنوشت و قسمتی، جز تنگ میــدانی نبود
نـــــور دانـش را زچشم زن نهـــان می‌داشتند
این نـــــدانستن ز پستی و گرانجـــــــانی نبود
زن کجــا بافنــده می‌شــد بی‌نخ و دوک هنـــرخـــــــرمن و حاصل نبـــود
آنجا که دهقانی نبودمیـــوه‌های دکّـــه‌ی دانش فراوان بــــود،
لیک بهــــــــر زن هــــرگز نصیبی زین فـــــراوانی نبود
در قفـــــــس می‌آرمید و در قفس می‌داد جاندر گلستــــان،
نام از این مـــــرغ گلستانی نبودبهـــــــر زن،
تقلیـــد تیه فتنه و چـــــاه بلاستزیـــــــرک
آن زن کاو رهش این راه ظلمانی نبود
آب و رنـــگ از علم می‌بایست شــــرط برتری
بـــــــــا زمـــــــرّد یاره و لعل بـــــــدخشانی نبود
جلوه‌ی‌صد‌‌پرنیان،‌ چون‌یک قبای‌ساده نـیست ع
ـزت از شایستگی بود، از هوســــــرانی نبود
ارزش پوشنده، کفش و‌ جامــــــه را‌ ارزنده کرد
قــــدر و پستی، با گـــرانی و بـــــه ارزانی نبود
ســــادگی و پاکی و پرهیز، یک یک گــــوهرند
گــــــوهر تابنـــــده، تنهـــــا گوهـــــر کانی نبود
از زر و زیور چه سود آنجا که نــــادان است
زن زیـــــــور و زر، پــــرده‌پـــــوشِ عیب نادانی نبود
عیب‌ها را جامه‌ی پرهیز پوشانده‌ست و بــسجامـــــــه‌ی
عجب و هـــ وا، بهتر ز عریانی نبود
زن سبکساری نبیند تا گـرانسنگ است و پاک
پـــــاک را آسیبی از آلــــــوده دامـــــــانی نبود
زن چو گنجور است‌و عفت،گنج و حرص‌و ‌آز،
دزد وای اگـــــــر آگـــــه از آیین نگهبــــــــــانی نبود
اهـــرمن بر سفره‌ی تقو ی نمی‌شد میهمــــان زان
که می‌دانست کان جا، جای مهمانی نبود
پا بــــــه راه راست بایــــد داشت، کاندر راه کج
تـــــوشه‌ای و رهنمـودی، جــــز پشیمانی نبود
چشم و دل ر ا پـــرده می‌بایست، امـا از عفاف
چــــــادر پـــــــوسیــــــده، بنیاد مسلمانی نبود
خسروا، دست تـــــوانای تــــو، آسان کــــردکار
ورنـــــــه در این کـــار سخت امیــد آسانی نبود
شه‌ نمی‌شد گر‌در این گمگشتـــه کشتی‌ ناخدای
ســــــاحلی پیـــــدا از این دریــای طوفانی نبود
بایـــد این انـــوار را پروین بـــــه چشم عقــل دید
مهــــــر رخشان را نشایـــــد گفت نــورانی نبود