۱۴۰۱ تیر ۱, چهارشنبه

بر آمدن رضاشاه ( کودتای سوم اسفند ) روشنفکران آنزمان : امیدی جز به سردار سپه نیست !

 درآشفته‌ احوال پس از جنگ جهانی اول که کشور از دو طرف شمال و جنوب مورد هجوم و اشغال بیگانگان بود روشنفکران راه چاره را در دولت کارآمد و مقتدر و حفظ تمامیت ارضیِ ایران دانستند. البته در این رویکرد، عوامل داخلی و خارجی تأثیرگذاری دخیل بود از جمله اینکه در مدت یک دهه رویدادهای مهم تاریخی مانند جنگ اول، انقلاب روسیه و پایان کار دولت عثمانی تحولات عمده‌ای در مناسبات جهانی برقرار کرد. در چنین وضعیتی بیش از هر چیز برقرار ماندن ایران در نظر روشنفکران اهمیت داشت و دولت مقتدری که بتواند تمامیت ارضی ایران را حفظ کند. به اعتقاد دکتر علی قیصری، استاد تاریخ دانشگاه سان‌دیاگو در کالیفرنیا،
 «در آن مقطع بسیاری از روشنفکران ما، صرف‌نظر از تنوع دیدگاه و ایدئولوژی، پایبند به اصل تمامیت ارضی بودند و از هر جریانی که آن را مغایر با این اصل می‌پنداشتند (حتی جریان جمهوری‌خواهی) پرهیز داشتند.» و مهم‌تر اینکه «بحث دموکراسی و حقوق سیاسی قومیت‌ها، آن طور که مثلا در گفتمان پسااستعماری در نیمه دوم سده گذشته به‌تدریج پرداخت شد، هنوز به‌صورت گزینه سیاسی جذاب و نیرومندی در نیامده بود و بسیاری از روشنفکران ما دولت‌مدار می‌اندیشیدند و بر این باور بودند که برای برآورده ساختن آرمان‌های مشروطه نخست باید دولتی کارآمد همراه با نهادهای پیوسته به آن داشت. از این‌رو تجربه سیاسی سال‌های ۱۲۹۹ تا ۱۳۲۰ برای ایشان تبدیل به فرجه و موقعیتی برای نهادسازی و جای‌گیری دولت جدید در ایران شد.»

زمانی که انحلال قاجاریه و آغاز عصر پهلوی طرح‌ریزی می‌شد و هنوز عنوانِ کودتا  به خود نگرفته بود در قالب اعلامیه‌ها وعده‌هایی نظیر  «برانداختن ریشه جنایتکاران خودخواه تن‌پرور داخلی» و «رهانیدن ملت ایران از سلسله رقیت مشتی دزد و خیانتکار» مطرح می‌شد. برنامه‌های مفصلی که سید ضیاء و رضا خان بعد از کودتا اعلام کردند و شعارهایی که می‌دادند چندان دور از خواست مشروطه و مشروطه‌خواهان نبود. اینکه تاسیس مدارس و راه‌اندازی سیستم حمل و نقل جدید و از همه مهم‌تر لغو کاپیتولاسیون و لغو قرارداد 1919 در آن شرایط دستاوردهای کمی نبود. شاید از این‌رو بود که ملی‌گرایان و روشنفکران سریع‌ترین راه رفع مشکلات حاد کشور را روی آمدن یک دولت مقتدر نظامی یا همان دیکتاتوری مصلح می‌دانستند. این نگرش تا حدی در میان روشنفکران و ادبا جدی شده بود که ایرج میرزا چنین سرود:

تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست،

امیدی جز به سردار سپه نیست.

این گفتمان تازه که البته چنان‌که از شعر ایرج میرزا برمی‌آید از سر ناگزیری نیز بوده است، به طور فراگیر در نشریات آن دوره معرفی و ترویج می‌شد. از مجله «علم و هنر» که محمدعلی جمالزاده در آن از وضعیت مملکت و نیاز به اقتدار می‌نوشت و همین‌طور دیگر روشنفکران مانند کاظم‌زاده در مجله «ایرانشهر» و تقی‌زاده در مجله «کاوه» سعی داشتند این گفتمان تازه را جا بیندازند. انبوه مقالات و مکتوبات آن دوره در مجلات روشنفکری به ترویج این ایده می‌پرداخت که تنها راه خلاصی از  وضعیت موجود استبداد منور و یک سیاستمدار مقتدر است که بتواند اوضاع را سر و سامان بدهد. دیری نپایید که روزنامه‌های اطلاعات و کوشش و شفق سرخ و کوشش به خیل مشتاقان دیکتاتوری و استبداد پیوستند. به مناسبت همین تفکرات بود که زمینه مساعد برای کودتای سوم اسفند فراهم شد و دایره موافقان براندازی قاجار بسیار گسترده شدند و شاعران مردمی و چپ و مشروطه‌خواه را در بر گرفتند. یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» می‌نویسد:

«پس از کودتا عارف قزوینی غزلی شاد و امیدبخش درباره اصلاحات و آینده امیدبخش ایران و ستایش از کودتا سرود. میرزاده عشقی مقالات تندی در حمایت از کابینه کودتا نوشت. محمد فرخی یزدی، لاهوتی، سلیمان میرزا و بهرامی بر گرد دولت جمع شدند و ملک‌الشعرا بهار در جراید حکومت مقتدر را رواج می‌داد. علی‌اکبر داور، عبدالحسین تیمورتاش از حزب تجدد به مشاوران رضاخان تبدیل شدند و دستگاه فکری‌اش را سامان دادند و احزاب محافظه‌کار مجلس چهارم از جمله اصلاح‌طلبان، سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها به حمایت از سردار سپه پرداختند.» در این میان البته رضا خان و اصلاحات ساختاری تازه در حکومت مخالفانی هم داشت. جان فوران در کتاب «مقاومت شکننده» از مدرس به‌عنوان مخالفی سرسخت یاد می‌کند و می‌نویسد: «در حالی که مدرس به‌عنوان عمده‌ترین مخالف رضاخان همانند سدی در برابر استبداد او ایستادگی می‌کرد، تمامی روشنفکران، نویسندگان، دولتمردان و صاحبان مشاغل بالا تحت تأثیر رضاخان قرار گرفتند.»

پس از کودتای سوم اسفند رضاخان اعلامیه‌ای در نه ماده تحت عنوان «حکم می‌کنم» صادر کرد و به قزاق‌ها سپرد تا در سطح شهر پخش کنند و به دیوارهای شهر بچسبانند. در این بیانیه بر اطاعت مردم از اوامر تاکید شده بود و انواع و اقسام محدودیت‌ها در نظر گرفته شد از جمله توقف انتشار روزنامه‌ها و مجلات و موکول شدن به اخذ حکم مجدد برای انتشار. در عین حال سید ضیاء وقت را هدر نداده و فورا بعد از کودتا سخنرانی قرایی درباره اهداف و آمال خود برای ایران کرد و پیش از آن نیز در آستانه کودتا فهرستی از رجال سیاسی موثر کشور در اختیار رضاخان گذاشت تا پس از کودتا بازداشت و محدود شوند. رضا خان نیز دستور داد تا گروهی از اعیان و اشراف و متنفذین و آزدی‌خواهان و علمای مخالف دستگیر شدند و با این بازداشت رضا خان از همان ابتدا رکوردی عجیب ثبت کرد: بازداشت و زندانی کردن هفتاد تن از رجال کشور در کمتر از یک هفته. در میان این فهرست بلندبالا اسامی سیدحسن مدرس، احمد قوام، عبدالحسین میرزا فرمانفرما، عین‌الدوله، قوام‌الدوله و چندین و چند نفر از شاهزادگان و درباریان قاجار به چشم می‌خورد. ماجرا به همین جا ختم نشد و دولت کودتا ناگزیر شد عده‌ای دیگر را که به بازداشت‌های گسترده معترض بودند دستگری کند که در میان این معترضان چهره‌های سرشناسی همچون علی دشتی، فرخی یزدی، ، میرزا قوام، حاج محمدحسین معین‌الرعایا، رهنما مدیر روزنامه رهنما و ملک‌الشعرا بهار دیده می‌شود. به این منوال در کمتر از ده ماه بعد از کودتا زندان‌های تهران چنان از زندانیان انباشته شد که ناگزیر عده‌ای را به شهرهای دیگر فرستادند از جمله سید حسن مدرس که به قزوین تبعید شد. 

با این همه، بسیاری از مورخان و اساتید علوم سیاسی و تاریخ معتقدند این گفتمان استبدادی در میان روشنفکرانی که تا چند سال پیش از آن برای آرمان مشروطه از خود گذشته بودند تا حد بسیاری ناشی از شرایط پرتنش و نابسامان داخلی و به‌هم‌ریختن اوضاع جهانی بوده است و ناگزیری روشنفکران که می‌دیدند کلیت و تمامیت ارضی ایران در شرف نابودی است.

برداشت از سایت انجمن مرغ مقلد