روزهای داغ امرداد (سه روز 25 تا 28 امرداد) در راه است، وظيفه ملی خويش میداند بار ديگر روشنگری مستندی به مناسبت اين روز ها در اختيار شما بگذارد.
روشن و معلوم شده است اسنادی که دولت آمريکا (سيا) میگويد بتازگی منتشر کرده و بالغ بر 1000 برگ است چيز تازه ای ندارد. همه آن هزار و اندی برگ بصورت کتاب های گوناگون، وب سايت ها و نشريه های نوشتاری تکرار شده است. مگر دو مورد که نشان میدهد انگلستان در پيش از 25 امرداد و حتا همان شب در پی آن بوده است تا کودتایی عليه شاه و مصدق همزمان انجام بدهد که به دلايل ملی نافرجام میماند. اين مورد هم اگر اشتباه نکنم در يک يا دو کتاب در گذشته بصورت گذرا آمده است و اين دو مورد هم از نظر اين نگارنده موارد تازه ای نميتواند باشد.
تنها دليل انتشار اين اسناد برای بار چندم میتواند پنهانکاری و همصدایی بارژيم اصلاح طلبان اسلامی در ايران باشد و به منظور مشغول کردن مردم به موضوعی سوای معامله های سياسی پشت پرده.
اينکه دولت انگليس 64 سال است؛ هرروز به همراه حزب توده و جبهه ملی وبرخی اعوان و انصارش، به طبل کودتا بودن 28 امرداد میکوبد برای پنهان کردن نقشه شيطانی اش میباشد. همانطور که در مورد 16 آذر که مردم به بازگشایی سفارت انگليس اعتراض داشته اند و انگلستان برای پنهان کردن اعتراض مردم، موضوع را با همکاری برخی از استادان وابسته به حزب توده به دانشگاه میکشند و آن بلبشو را راه میاندازند و با تعطيل کردن بیموقع و بيرون راندن دانشجويان جوی بوجود می آورند تا بتوانند موضوع اعتراض مردم به باز گشایی سفارت انگلستان را سرپوش بگذارند و موضوع را به مسخره ترين وضعيتی به ورود ريچارد نيکسون مربوط میکنند- سفر نيکسون در همان روز 16 آذر نبود.
در اسناد تازه بيرون آمده چندين و چند برگ سفيد وجود دارد که مشکوک است و راز هایی در آن پنهان میباشد و هنوز سيا و دولت آمريکا حاضر به افشای آن نيست.
در گزارش آقای لوی هندرسون سفير وقت آمريکا در ايران به تاريخ 30 سپتامبر 1951 آمده است: «شاه تاکيد کرد احساسات ملی عليه انگليس برانگيخته شده... در مورد نفت احساسات ملی عليه انگلستان تهييج شده و اين احساسات را عوامفريبان شعله ورتر ساخته اند و هرقدر بخواهم قاطع وقوی باشم نمی توانم برخلاف قانون اساسی و برضد جريان نيرومند احساسات ملی حرکت کنم...»
گويا انگليس با همکاری با حزب توده و با درگير کردن «سرتيپ محمود امينی» که در آن زمان به طور مرموزی به رياست ژاندارمری دولت مصدق رسيده بود و برادر وزير دربار بود؛ در پی راه اندازی کودتاییهمزمان برعليه دولت مصدق و حکومت شاه بود تا هم شاه محمد رضا پهلوی و هم مصدق را کنار زده و برادر ناتنی شاه (شاپور عبدالرضا پهلوی) را به سلطنت برساند.
در اين جريان نام شخص ديگری که باعث لو رفتن نقشه کودتای نا فرجام شب 25 امرداد میشود (همان شبی که فرمان شاه مبنی بر عزل مصدق به درخانه او برده میشود و مصدق که گويا از کودتای پنهانی آگاه بوده میخواهد ضرب شصت نشان بدهد و سرهنگ نصيری را دستگير وزندانی میکند که خود نوعی کودتا عليه نظام پادشاهی وقت است) در اسناد جلب توجه میکند.
شخصی که با انگليسی ها ساخته و قصد خيانت دارد؛ سرهنگ اميرهوشنگ (قدرت الله) نادری نام دارد که يک افسر توده ای بوده و معلوم نيست به چه ترتيبی رييس اداره آگاهی شهربانی شده بود. نام سرهنگ قدرت الله نادری 9 روز پس از سقوط دولت مصدق در روز 28 آگوست 1953 برابر با 6 شهريور 1332، در نشستی که در آمريکا برگزار شده و کرميت روزولت و ويلبر و ديگر مقام های سيا به منظور ارزيابی پروژه تی پی آژاکس حضور داشته اند افشا شده است. بنابراين آمريکا هم از موضوع کودتای طراحی شده انگليس عليه ايران «شاه و مصدق» با خبر بوده است. و چون شاهد شکست کودتا بوده فوری توسط لوی هندرسون به کرميت روزولت دستور میدهند ايران را ترک کند. روز 28 امرداد روزولت در ايران نبود.
نام اميرهوشنگ (قدرت الله) نادری، رييس اداره آگاهی شهربانی در ماجرای قتل سرتيپ محمود افشار توس رييس کل شهربانی در دوم ارديبهشت 1332 مطرح شده بود. به روايت نوشته دکتر مظفر بقایی سرهنگ نادری عضو حزب توده بود و پيش از آنکه به طور مرموزی به ريايست اداره آگاهی شهربانی برسد شش ماه در کرمان در زندان بوده است. نادری از افسران ناسيوناليست!! توده ای، طرفدار مصدق بود، به ترتيبی که قتل محمود افشار توس را تدارک میبينند تا به طرز مرموزی قدرت الله نادری به رياست آگاهی شهربانی برسد. بنابراين طبق اين اسناد مصدق و سرهنگ نادری و مسلما سرهنگ متين دفتری از جريان بقتل رساندن افشارتوس بی خبر نيستند.
در اسناد تازه منتشر شده سندی يا نوشته ای که اشاره ای به قتل سرتيپ افشار توس بکند وجود ندارد. ولی میدانيم سفارت آمريکا در ايران در آن ماه ها ده ها گزارش و تلگرام به واشنگتن فرستاده است.
در اسناد تازه، گزارش مفصلی از کرميت روزولت رهبر عمليات ناکام سيا در تهران ديده میشود که مصدق را به تقلب و مهندسی انتخابات دوره هفدهم مجلس شورایملی متهم کرده و مصدق را يک بی قانون و شارلاتان معرفی میکند. میدانيم که دکتر محمد علی موحد هم که اخلاص و ارادتی به مصدق داشته انتخابات دوره هفدهم را «ابرِبلا» يا نا مبارک و بزرگترين اشتباه مصدق و آن کار را نا معقول خوانده و نوشته است اين کار «عجز و شکنندگی دکتر مصدق را نشان داد».
کادر فعال وتلاشگر حزب توده بابک اميرخسروی از مخالفان سرسخت نظام پادشاهی که از آن دوران مانده است، گويا وجدانش بيدار شده و به ندای پوزش خواهی خود پاسخ داده و می گويد: «در روز 28 امرداد طرح کودتایی به قصد سرنگون ساختن دولت محمد مصدق برنامه ريزی نشده بود. تصور يک کودتای دوم به جانشينی برای جبران شکست کودتای 25 امرداد با داده های معتبر نمیخواند و نه با امکانات و وضع آشفته و از هم گسيخته آنروز ايران و دشمنان نهضت ملی ايران جور در می آمد». همانطور که ملاحظه میشود او از «کودتای دوم» سخن میراند و بنابراين روشن میشود او هم از کودتایی که انگلستان در نظر داشته تا عليه مصدق و شاه (عليه ايران) انجام بدهد خبر داشته است.
اين مورد را افسر توده ای ديگری بنام سرگرد فريدون آذرنور هم تاييد کرده است.
اين گفته ها از سوی آدم های توده ای که سرسختانه با نظام پادشاهی مبارزه میکردند و کينه خصوصی ويژه ای نسبت به «محمد رضا شاه پهلوی» داشته اند يک سند تاريخی معتبر به دروغ هایی است که در باره 28 امرداد رديف شده است. اين گفته های مستند از زبان کسانی که امروز زنده هستند نشان میدهد آنچه در باره کودتا نبودن 28 امرداد گفته ونوشته شده است همگی درست بوده و ادعای برخی از مغز شسته های وابسته به طرح انگليسی در حد موهوم يک کودتا باقی میماند و روسياهی به ذغال.
اين مورد نياز به پژوهش دوباره ندارد زيرا با داده های امروز و با نگاهی ژرف به قانون اساسی و حق قانونیکه پادشاه در عزل مصدق داشته (طبق قانون اساسی شاه نخست وزير را انتخاب میکند، نخست وزير با رای مردم انتخاب نمیشود) و سندی که خود مصدق در کتابش و ديگران مانند دکتر مظفر بقایی وديگران و فرزند آيت الله کاشانی در باره رخداد امرداد سال 1332 میدهند نشان میدهد تمام هياهوی کودتا بودن 28 امرداد جز هياهو برای هيچ نبوده است.
احمد زيرک زاده از رهبران حزب ايران، جبهه ملی و از همراهان بسيار نزديک دکتر مصدق که تا آخرين لحظه ها در کنار مصدق بوده است، اطلاعات تازه و ارزشمندی در باره نقش مصدق و رخداد 28 امرداد داده است که نشان میدهد مصدق يک شخصيت بسيار ضعيف و بی ظرفيت بوده. وی همچنين از دادن نسبت «خيانت» به مصدق وياران نزديکش مانند آيت الله کاشانی، حسين مکی، مظفر بقایی، ابوالحسن حايری زاده و ديگران ابایی بخود راه نمیدهد.
زيرک زاده میگويد: «... نسبت خائن به وطن بدون ارائه سندی محکم به ديگری دادن، ظالمانه و حتا دور از انسانيت است... تا آنجا که من میدانم هيچکدام از اين آقايان در صدد جمع آوری مال نبوده اند وآنچه از آنها باقی مانده، ثروتی نيست که برای آن کسی به وطن خود خيانت کند». البته او با اين جمله میخواهد بگويد اين آدم ها بخاطر مال به کشور خيانت نکرده اند منظور ديگری بوده است که به آن مقصود نرسيده اند و دليل آن هم رستاخيز مردم و هوشياری به موقع مردم در بزنگاه تاريخ بوده است. چون خود مصدق قصد داشته پادشاهی را به خاندان قاجار برگرداند نيت کسانی که در کنار مصدق بوده اند و پس از شکست مصدق اورا تنها میگذارند هم گرد آوری مال نبوده و کسب جاه و مقام را در نظر داشته اند.
آنچه امروز بسيار روشن و بدون شک و ترديد است تمايل انگليس به ادامه سلطه واستثمار خود بر ايران و حفظ منابع نفت و نگرانی بيمارگونه آنان از دست يافتن روس ها و آمريکایی ها بر منابع نفتی و منابع سرشار و موقعيت سوق الجيشی و استراتژيکی ايران میباشد. البته نگرانی هایی که انگليس در مقابل نفوذ حزب توده و روس های کومونيست در زير جلد آمريکا برانگيخته بود آمريکا را از استيلای روس کومونيست به هراس انداخته بود. همين مسئله مردم ايران را هم سخت به هراس انداخته بود و کابوس های وحشتناک قتل عام هایی شبيه آنچه استالين در روسيه راه انداخته بود جلوی چشمان مردم بود. ولی انگليس از نفوذ روس نگران نبود، نگران از دست دادن موقعيت خودش بود. تاريخ نشان داده، از آن هنگام که، آمريکا قدرت گرفته است، انگليس هرجا که منافع خودرا در خطر ديده بجای استفاده از نيروی نظامی ونام انگلستان، آمريکا را به جلو جبهه فرستاده. جنگ نخست بين المللی و جنگ جهانی دوم و ويت نام و حتا موضوع ملی شدن نفت و آوردن خمينی همگی به پای آمريکا نوشته شده است. همه اين ها حاصل نيرنگ های انگليس و تفاهم آمريکا با انگليس بوده است. فشاری که انگليس به آمريکا آورد پای آمريکا در حمله به صدام حسين (عراق) باز شد.
البته مصدق با اشتباه هایی که کرد يک بحران اقتصادی-سياسی-اجتماعی چند ساله ای را به موج های بسيار سهمگينی مبدل کرده بود که دولت اورا در خود بلعيد و کسانی مانند خليل ملکی را بر آن داشت تا به او بگويد: «آقای دکتر مصدق! اين راهی که شما میرويد به جهنم است!» ويا دکتر محمد علی موحد را برآن دارد که بگويد: «حتا اگر رویداد 28 امرداد 32 هم نمی بود، دولت مصدق محکوم به شکست و سقوط بود».
گرچه آن زمان هنوز فرهنگ سياسی ايران مانند امروز توسعه فراگير نداشت و وسايل ارتباط جمعی فراهم نبود ولی مردم منافع درازمدت ملی خودرا قربانی اشتباه های مصدق نکردند و مصالح کوتاه مدتی را که مصدق وعده میداد را ناديده گرفته و از هراسی که با بر روی کار آمدن حزب توده در سلول های مردم ريشه دوانده بود، و با نگاهی آگاه در عين نا بالغی جامعه سياسی با ارتشی بيدار ايران را از ورطه سقوط به دامن بيگانه (کومونيسم) نجات دادند. درست برعکس آنچه در روز های شورش سال 1979 عمل شد. اين همان کاری بود که انگليس در سال 1953 تدارک ديده بود ولی هوشياری مردم و ارتش مانع شد زيرا آنروز ترس از «کومونيسم» بود ولی در سال 1979 انگليس خودرا پنهان کرده بود و ترسی هم از آمريکا نبود زيرا نقشه بيرون راندن آمريکا از منطقه خاورميانه هم با گروگانگيری کشيده شده بود.
در بزنگاه تاريخ و کنش ها و واکنش های سياسی چيزی که بسيار غريب و عجيب می نمايد سردر گمی مردم و چالش های سياسی است که درهنگامه آشفته بازار سال 1953 توسط عوامل حزب توده، جبهه ملی و انگلستان فراهم میشود. اصولا نهضت ملی که پيش از نهضت ملی شدن نفت در ايران بوجود آمده بود (1951 و اظهارات شاهنشاه به لوی هندرسون)، انگليس را نگران میکرد ولی میدانست نهضت ملی شدن نفت موجب منافع انگليس و سد راه وارد شدن آمريکا و روسيه به بازار نفت ايران خواهد شد ولی چون سودای نگرانی انگليس از وارد شدن آمريکا به بازار نفت وسياست در ايران هنوز در سر آمريکا بود طرح کردن مسئله کودتا و نسبت دادن آن به رستاخيز راستين مردم چنان امروز روشن شده است که ديگر نيازی به بيرون کشيدن اسنادی تازه ندارد.
مصدق که چند روز پيش از دريافت حکم عزل خود مجلس را منحل کرده و خودرا ساقط کرده بود، نتوانست در 28 امرداد در کنار مردم باشد. او خود هرگز رويداد 28 امرداد را يک کودتا نناميده است بلکه همواره راديو بی بی سی ويا عوامل انگليسی آنرا به دهان حزب توده و جبهه ملی انداخته اند.
در پی لو رفتن و شکست کودتایی که انگليس پیگير بود تا در 25 امرداد با همکاری افسران حزب توده رخ بدهد سه روز داغی تا روز 28 امرداد، در تابستان سال 1953 را رقم زده است. جنبش حيرت انگيز مردم و حرکت جانانه ارتش با رهبری تيمسار فضل الله زاهدی، همکاری وطن دوستان وفاداری مانند فرزند برومند تيمسار زاهدی، آقای اردشير زاهدی، و پيوستگی مردم سقوط مصدق که ديگر در مقام نخست وزير نبود و همچنين پشتيبانی انگليس را با اشتباه های خود باخته بود چنان آسان کرد که هم طرفداران شاه، هم طرفداران مصدق و هم انگليس و هم آمريکا همه را شگفت زده کرد.
همه آن اسناد که بنظر اين نگارنده در گذشته مورد مصرف حزب توده، جبهه ملی و اعوان انصارشان بوده، میخواهد توطئه ای که انگليس با همکاری حزب توده و جبهه ملی و برخی عوامل وابسته به انگلستان راه انداخته بود را کتمان و پنهان کند. اين موضوع درکتاب های گوناگون و در سايت 1400 سال و رسانه های ديگر هم بخوبی نشان داده شده؛ که رويداد سه روز بين 25 تا 28 امرداد کودتا نبوده بلکه يک کار ملی ميهنی مردمی بوده است. اين که میخواهند موضوع 28 امرداد را به آمريکا و سيا نسبت داده و 28 امرداد رايک کودتا نشان بدهند تنها به اين دليل است که میخواهند توطئه ای که در آن پشت با همکاری برادر وزير دربار سرتيپ محمود امينی و سرهنگ قدرت الله نادری (افسر حزب توده) براه افتاده بود و هردو، دولت و شاه محمد رضا پهلوی را (همزمان) ساقط و والاحضرت شاهپور عبدالرضا پهلوی برادر ناتنی شاه را به سرکار آورند را پنهان کنند.
اگر میبينيم سروصدای زيادی اين دسته در باره اسناد تازه انتشار نمیکنند نگران اين بخش از نوشته ها هستند. ديگر گند بی مصرف بودن ادعای موهوم بالا زده و جای شکی هم باقی نگذاشته.
ح-ک
از ایمیلهای رسیده .